.

.

خادمی را وقتی در جمع دوستی ببینید دیگر آن مبارز خستگی‌ناپذیر اینترنتی‌ها نیست. در تصویر جاافتاده از او، محمودرضا طی یک و نیم دهه اخیر یکی از صداهای خستگی‌ناپذیری است که نه‌تنها مدافع صدها کسب و کار ریز و درشت حوزه اینترنت بوده‌اند بلکه در عین حال برای رفع انحصار از پهنای باند کشور، عادلانه شدن قیمت و بهبود کیفیت دسترسی به شبکه جهانی استدلال و بحث کرده‌اند و حتی در مواقعی فریاد کشیده‌اند. با این رویکرد دیگر داشتن عنوان ریاست بر شرکتی که نامش آزاد نت است برای وی عجیب نیست. اما در خلوتش دوستدار ادبیات، موسیقی، شعرا، نویسندگان و حتی سیاستمدارانی درگذشته یا عزلت‌گزیده است. اسب‌سواری، خلبانی و کوهنوردی فقط بخشی از برون‌داد شخصیت کوهستانی وی‌ هستند.

شاید شما هم اگر این تک‌نوشته را بخوانید حدس بزنید که نه‌تنها کاراکتر محبوب خادمی برآمده از سرشت عشیره‌ای و ایلیاتی وی است بلکه در عین حال این دوستدار طبیعت و زندگی ناگزیر طرفدار دوآتشه ارتباطات مردمی است.  کودکی که روزی در یکی از دورافتاده‌ترین ایستگاه‌های راه‌آهن کشور به دنیا آمده است باید هم هر خطی را که هموطنانش و جهان را به یکدیگر متصل می‌کند، پاسدار باشد؛ روزگاری پدرش خطوط راه‌آهن را پاس می‌داشت و حالا پسرش اتصالات اینترنت را گرامی می‌دارد.

در این سفر پرخطر از تنگ پنج تا حافظ شمالی با ما هم‌قدم باشید

  160204-0001-محمودرضا خادمی

سال تولد:

1335


محل تولد:

تنگ پنج


سوابق تحصیلی:

دیپلم ادبی،

دانشجوی انصرافی


سوابق مدیریتی:

مدیرعامل داتک،

مدیرعامل آزادنت،

رئیس کمیسیون اینترنت و افتا،

عضو هیات مدیره سازمان نظام صنفی رایانه‌ای تهران و کشور

.

محمودرضا خادمی متولد یکی از دورافتاده‌ترین ایستگاه‌های راه‌آهن ایران در سال ۱۳۳۵ است؛ «تنگ پنج». ایستگاه راه‌آهنی با تنها ۱۰ خانوار جمعیت در ۲۴ بهمن آن سال شاهد تولد فرزند سوم مسئول خط متنفذ ایستگاه بود. پدر با داشتن سابقه‌ای ایلیاتی از خاندان مشهور «پاپی» حالا با همسر و خانواده در حال گسترشش در میانه راه درود و اندیمشک، کارمند اداره‌ای است که در آن زمان شاهرگ حیاتی کشور به شمار می‌آمد.

.

160204-0002-تنگ پنج

.

تنگ پنج در حقیقت در میانه یکی از دور از دسترس‌ترین راه‌های ایران واقع شده و شاید هنوز هم یکی از معدود امکانات دسترسی به آن از طریق جاده مخروبه و صعب‌العبوری بازمانده از جنگ جهانی دوم باشد. چنان کودکی بکری در دامان طبیعت زیبا ولی خشن آن خطه در میانه لرستان و اهواز دارد که هنوز هم وقتی درباره ستیغ برف‌خیز زادگاهش حرف می‌زند، می‌شود برق ایلیاتی را در چشمانش دید:«ما در نقطه‌ای از کشور زندگی می‌کردیم که شاید فقط در مسافرت‌ها ماشین می‌دیدیم و اگر اشتباه نکنم تا شش سالگی حتی چشمم هم به هیچ اتومبیلی نیفتاد. باید حتماً می‌رفتیم شهر تا چشم‌مان به این مظاهر زندگی شهری می‌افتاد.»

تنگ پنج طبیعت عجیبی هم دارد؛ دارای دو پله مرتفع کاملاً صیقلی با ده‌ها متر ارتفاع و سپس رود پرآبی است که از میان تنگه و دره‌ای محصورشده توسط طبیعت با شتاب می‌گذرد. عکس‌ها را که با یکدیکر نگاه می‌کنیم می‌گوید برایش عجیب است که چرا در این دوران پیشرفت ارتباطات و حمل و نقل این منطقه تبدیل به یک باشگاه صخره‌نوردی نشده است.

.

160204-0003-پل سزار

.

پدرش یکی از مدیران جوان و میانی در دایره خطوط راه‌آهن است و بر حسب ارتقا گرفتن و ماموریت به تدریج در همان حوالی از ایستگاهی به ایستگاه دیگر منتقل می‌شود تا در گذر زمان خانواده نیز به تدریج به مدنیت نزدیک‌تر شوند. همین زندگی اردونشینی روحیه خاصی به محمود جوان تزریق می‌کند. آنها در فاصله تولد پسر دوم تا دورقمی شدن سنش ابتدا به «تله‌زنگ» و سپس به «تنگ هفت» مهاجرت می‌کنند تا پدر مسوولیت‌هایش را در راه‌آهن بی‌وقفه پی بگیرد: «اسم محل تولد من و ایستگاهی که در سال‌های بعد رفتیم، از تنگه‌های زیبا و صعب‌العبوری گرفته شده که در آن واقع شده‌اند و البته به تدریج پدرم به ایستگاه‌هایی منصوب می‌شد که مرکزیت داشتند.»

.

کودکیِ بکرِ خادمی هنوز در روحیه‌اش موثر است.

.

شش فرزند خانواده روابط بسیار نزدیکی حتی تا به امروز با هم دارند و با توجه به تعلق مادر و پدر به همان ده مشهور «خانگاه» که فاصله چندانی تا ایستگاه‌های محل زندگی آنها ندارد، این نظام دوستی به نحو محسوسی در کل خاندان گسترش یافته است؛ خانگاه تا ایستگاه «چم سنگر» تنها ۱۳ کیلومتر فاصله دارد. حتی با وجود خانه و خانواده‌ای به این بزرگی هم پیوندهای بچه‌ها با محیط پیرامونی و بومی روستاهای اطراف هر ایستگاه بسیار جدی است. مدرسه‌های روستا کوچک، مختلط و در هم هستند. هر کلاس اغلب بین دانش‌آموزان اول تا سوم ابتدایی یا چهارم تا ششم مشترک است. خاطراتش از تله‌زنگ واضح‌تر می‌شوند: «برای ما تا سنین بالاتر هیچ حسرتی برای زندگی شهری وجود نداشت. روحیه ما بر حسب همان فضای روستا و کوهستان شکل گرفته بود و برای همین احساس فقدانی نمی‌کردیم. البته پدر در تلاش برای ارتقای خانواده آنها را در مسیر مرکز استان پیش می‌برد.»

.

مدرسه

خیلی خوب اولین معلم‌مان آقای ادیب را به یاد دارم که مثل بیشتر معلم‌ها تابستان‌ها به شهرش یعنی خرم‌آباد بازمی‌گشت. تقریباً همیشه از معلم‌ها خاطرات خوبی داشتیم حتی با وجود اینکه آن سال‌ها معلم‌ها خیلی هم تنبیه می‌کردند ولی تنها خاطره بدمان تنبیه خواهر بزرگ‌ترم بود که یک کلاس بالاتر از من می‌نشست و معلم ناخواسته با یک ترکه‌ زد به دماغش. پدرم خیلی برخورد بدی با آن معلم کرد ولی هر چقدر من و برادرم تنبیه می‌شدیم برایمان خاطره بدی نبود. به خصوص مواقعی که هر سال شب سیزده‌به‌در سعی می‌کردیم تکالیف کل عید را بعد از برگشتن از طبیعت انجام بدهیم ولی خب خواب‌مان می‌برد و نمی‌رسیدیم و تنبیه می‌شدیم.

.

زندگی کمپی

را‌ه‌آهن در آن زمان سعی می‌کرد حداقل‌های زندگی رفاهی را برای کارمندانش در هر ایستگاه فراهم کند و برای آنها در ایستگاه یک پزشکیار و بیمارستانی مجهز در اندیمشک و درود فراهم کرده بود. به هر حال در مواقعی که یک موقعیت اضطراری پیش می‌آمد از وسیله‌ای تاکسی‌مانند به نام «درزین» که روی ریل حرکت می‌کرد استفاده می‌کردیم تا مجروح یا مصدوم را به بیمارستان برسانیم. چون تنها وسیله رفت و آمد در آن کمپ‌ها همین درزین‌ها بود.

.

وضعیت عمومی خانواده در قیاس با محیط اطراف‌شان چندان هم بد نیست. خانه‌هایی که کودکان خانواده خادمی در آنها به دنیا آمده‌اند ساخت یک شرکت آلمانی است به نام «کام‌ساکس» که در تاسیس راه‌آهن شمال جنوب ایران در زمان رضاخان نقشی کلیدی ایفا کرده است. خانه‌ها طراحی و ساخت مقبولی دارند و هنوز بعد از قریب به 80 سال بسیاری از آنها در ایستگاه‌های باسابقه ایرانی که از ویرانی‌های جنگ تحمیلی جان سالم به در برده‌اند، باقی هستند. بسیاری از کارگران راه‌آهن در خانه‌های حلبی زندگی می‌کردند و آخر هفته‌ها برخلاف روسای ایستگاه و کارمندان رسمی به ده‌شان برمی‌گشتند. به این ترتیب خانواده‌های کارمندان هر ایستگاه در حقیقت با یکدیگر جامعه کوچکی را می‌سازند.

اولین مدرسه‌اش دبستان کمال است در تنگ هفت: «ایستگاه بزرگ‌تری بود در پایین‌دست ایستگاه «کشور» که آن هم فقط یک جاده شنی بسیار صعب‌العبور داشت ولی ایستگاه ما حتی آن را هم نداشت. غیر از کارمندان راه‌آهن و معدود کسبه خرد بیشتر جمعیت کشاورز بودند. من هم همیشه در کلاس جایی بودم بین دوم تا سوم در یک کلاس 30 نفره. البته نفر اول رفیقم بود که همیشه هم مرا در درس شکست می‌داد.»

تقریباً کاری نیست که او طی این سال‌ها از بازار تا تولید و از شرکت تا صنف تجربه نکرده باشد.

.

زندگی پدر

پدرم از دیرباز آدمی به شدت اجتماعی بود و جایگاه ایلیاتی خانواده نیز این را تشویق می‌کرد. او در راه‌آهن هم چهره باسابقه‌ای بود که در اداره ساختاری که اهمیت زیرساختی برای کشور داشت، نقش ایفا می‌کرد؛ شاید خیلی هم با نظرات سیاسی داغ من و برادرم در همه موارد موافق نبود. دوره ۲۱ مجلس فقط در اثر اعمال نفوذ یکی از سران ارتش انتخاب نشد و چند هزار رای در همان منطقه‌ای که کاندیدا شده بود، آورد. بودنش در «طایفه پاپی» لرستان نیز برای او نفوذ رای به ارمغان می‌آورد. در دهه آخر پهلوی دوم پس از انقلاب سفید اراده‌ای برای شکستن و تضعیف سران ایلات وجود داشت که روی پدر من هم تاثیر گذاشت. خودش تا آخرین سال‌ها مخالف این بود که ما کارهای سیاسی تندی انجام دهیم ولی برخلاف ظاهر امروزی‌اش بسیار آدم معتقد و متعهدی بود و در آستانه انقلاب با من و برادرم همراهی می‌کرد تا فقط مراقب‌مان باشد و آسیبی نبینیم. بعدها که پس از انقلاب ناگهان بازنشسته شد در ده‌ونک با تلاش فراوان برای خودش یک کتابفروشی باز کرد تا اینکه در سال‌های بعد به خاطر مشکل ریه‌اش کلاً به شهریار رفت. نظم من هم متاثر از پدرم، و میراث خودش است.

.

مدرسه رفتن در ایستگاه‌‌ها هم تجربه جالبی است. بسیاری از دهات اطراف برای خود مدرسه ندارند و به همین دلیل باید کودکان پای پیاده تا مدرسه ایستگاه بیایند که البته گاهی کیلومترها فاصله دارد: «الان که به گذشته نگاه می‌کنم حتی یک شب هم خاطرم نمی‌آید که ما در خانه، محصل مقیم نداشته باشیم. همیشه دو یا سه پسربچه‌ای بودند که چون راه‌شان دور بود مجبور می‌شدند شنبه تا پنجشنبه را خانه ما بمانند و آخر هفته را به ده‌شان برگردند. این‌طور مناسبات در فامیل ما حتی تا امروز هم خیلی زیاد است و همه از دهاتی که با ما قرابت و نزدیکی داشتند، بعدها هم بچه‌هایشان را برای دبیرستان پیش‌مان به اندیمشک می‌فرستادند.»

سال ۴۵ با ارتقای پدر به «اَزنا» می‌روند که اولین شهر محل زندگی‌شان است. در آن زمان ازنا، در ۵۰ کیلومتری «دُرود»، هنوز بخش است ولی با داشتن امکانات رفاهی شهری یک تجربه جدید برای محمود و سایر بچه‌هاست: «احساس‌مان این بود که از زندگی کمپی و روستایی رها شده‌ایم ولی مادرمان خیلی راضی نبود. احساس می‌کرد فضا و دست و بال بازتری برای خانه و زندگی در همان کمپ‌ها در اختیار داشته است.»

.

انقلاب

شاید مشخص‌ترین خاطره من از انقلاب این باشد که چون فرمانده پادگان یکی از بستگان و خود پادگان بسیار نزدیک خانه بود، معمولا شب ها به خانه برمی‌گشتم. روز ۱۷ شهریور هم به خانه برگشتم ولی فردا ساعت ۴ صبح تلفن خانه زنگ خورد و جناب سرهنگ فامیل‌مان به پدرم گفت به محمود بگویید بیاید پادگان حکومت‌نظامی شده. از ظهر روز شنبه دیگر ارتش در خیابان‌های اهواز مستقر شد ولی زمستان همان سال با نزدیک شدن انقلاب دیگر پادگان‌ها را رها کردیم و دو ماه مانده به خدمت انقلاب شد. جالب است بدانید وقتی به پادگان برگشتیم یک گروه انقلابی موسوم به گردان ۲۲۱ سوار زرهی را تاسیس کرده بودیم و برای همین من خود کارت سربازی‌ام را امضا کردم.

.

تا کلاس هشتم را در ازنا هستند و سپس به اندیمشک می‌روند. کل زندگی بسته به پست‌های پدر است. 14 ساله است که فقط یک سال را در اندیمشک می‌گذرانند تا به اهواز بروند؛ شهری که دیگر تا پس از انقلاب در آن ساکن می‌شوند. در اهواز الگوی زندگی خانواده ارتقا پیدا می‌کند. پدر که پیش از این یک بار هم برای عضویت در مجلس کاندیدا شده و تحت فشار ارتش شاهنشاهی به حاشیه رانده شده، این بار در اهواز از شورای شهر سر درمی‌آورد و بر حسب جایگاه خانوادگی و فعالیت‌های اجتماعی‌اش از چهره‌های سرشناس شهر می‌شود. با آمدن دلارهای نفتی وضعیت کارمندان بهبود پیدا می‌کند. معیشت خانواده نیز بر حسب ارتقای پدر بهبود می‌یابد و این بار یک خانه سازمانی جدید در دل اهواز میزبان آنهاست: «تا قبل از انقلاب و بازنشسته شدن پدرم همیشه در خانه‌های سازمانی خود راه‌آهن زندگی می‌کردیم که شاید از مزایای زندگی ما بود ولی بعدها تبدیل به معایب شد چون به این ترتیب هیچ وقت دنبال صاحبخانه شدن نبودیم. این شد که بعد از انقلاب هیچ خانه‌‌ای در هیچ جا نداشتیم.»

در دبیرستان سعدی اهواز رشته ادبی را آغاز می‌کند که متاثر از علاقه پدر به ادبیات و تمایل برادرش به این شاخه است. شاید احمدرضا خادمی، برادر بزرگ‌تر را بسیاری از قدیمی‌های بازار نشر به سبب نشر خوشنام «باغ آینه» بشناسند. سال ۵۶ که دیپلمش را می‌گیرد به سربازی می‌رود؛ همین شروع سیاسی شدن اوست: «چهار ماه آموزشی برایم بسیار سخت بود چون اصلاً تجربه جدایی از خانواده را نداشتم ولی پدرم اعمال نفوذ کرد تا خود دوره سربازی را در اهواز بگذرانم. بسیاری از هم‌دوره‌‌ای‌های من اهل نجف‌آباد و تبریز بودند و همین باعث می‌شد اخبار سیاسی در پادگان‌ها نفوذ کند و برادرم هم همیشه ذهن سیاسی داشت که این موضوع موجب نگرانی پدرمان می‌شد.»

.

به خوی عشیره‌ای خودش واقف است.

.

انقلاب که می‌شود آنها یکی از گروه‌های انقلابی هستند که کنترل شهر و پادگان را در دست می‌گیرند و حتی کارت پایان خدمتش را خودش امضا می‌کند: «چون همه فرماندهان گردان فراری یا زندانی بودند ما آن گردان را اداره می‌کردیم. روز خداحافظی کارت‌مان را فرستادیم برای مهر و تایید، برگرداندند که چرا از سمت گردان امضا نشده و فقط مهر کرده‌اید من هم امضا کردم فرستادم که شد کارت پایان خدمت رسمی من تا امروز. انقلاب بود دیگر.»
بعد از سربازی کنکور قبول می‌شود که همزمان با بازنشستگی ناگهانی پدرش است. نمی‌شود نقش جریانات سیاسی اوایل انقلاب به ویژه حزب توده در برخورد با نیروهای سنتی ادارات در آن زمان را نادیده گرفت ولی به هر حال با برخورد صورت‌گرفته، پدرش با ۳۱ سال سابقه از راه‌آهن محبوبش به‌اجبار جدا می‌شود. همزمان محمودرضا در دانشگاه مشهور جندی‌شاپور اهواز قبول می‌شود ولی به واسطه وضعیت جدید پدرش یک ترم مرخصی می‌گیرد که آغاز انقلاب فرهنگی و تعطیلی دانشگاه‌هاست. زنجیره وقایع به نوعی ادامه پیدا می‌کند که حتی تا امروز هم محمود هرگز پیگیر تحصیلات عالیه نشده است.

سال ۵۹ تنها چند ماه مانده به آغاز جنگ به تهران می‌آیند و زندگی متفاوتی را از سر می‌گیرند که تجسم آن، کار در یک مرکز پخش کوبلن است. دوختن این طرح‌های آماده طی سال‌های جنگ در جبهه و پشت جبهه به گونه‌ای فراگیر رواج پیدا کرده بود و برای همین وقتی برادرش و دیگران دست به تاسیس یک کارگاه چاپ و توزیع کوبلن می‌زنند با تکیه بر این گرایش عمومی در اوایل دهه ۶۰ کار به سرعت گسترش می‌یابد: «شاید این روزها باورش برایتان دشوار باشد ولی آن روزها بسیاری از رزمندگان وقتی حمله‌ای در کار نبود در سنگرها می‌نشستند و کوبلن می‌بافتند. برای همین هر ماه یکی می‌آمد تهران کلی کوبلن و نخ می‌خرید و برمی‌گشت به جبهه. هر کسی هم که از جبهه بازمی‌گشت یکی از این کوبلن‌ها را می‌برد قاب‌سازی، قاب می‌کرد می‌زد به دیوارش. هنوز هم خیلی از رزمنده‌ها چنین تابلو‌هایی در خانه‌هایشان دارند.»
تجارت‌شان با تکیه بر محبوبیت این محصول در شهرهای جنگ‌زده در حال گسترش است ولی طی دو سال نخستین که در بازار است خیلی سریع می‌فهمد برای کاسبی ساخته نشده. برای مدتی هم کارمندی را امتحان می‌کند. به سفارش یکی از آشنایان به دفتر مراکز نفت‌خیز در خیابان جمهوری می‌رود و در دفتر رفاهی کارکنان نفت جنوب استخدام می‌شود. این دفتر وظیفه‌ای خدماتی برای خدمات‌رسانی به کارکنان و کارگران شرکت نفت در جنوب کشور بر عهده دارد و خادمی نیز به عنوان مسئول پرواز، هماهنگی‌های سفر آنها با هواپیمایی نفت را به میادین نفتی فراهم می‌کند. یک سال و اندی بعد سرانجام از کار دفتر‌نشینی خسته می‌شود و در حالی که از کاغذ‌بازی کارد به استخوانش رسیده، به بازار بر‌می‌گردد. با همراهی برادرش این ‌بار یک حجره در بازار می‌گیرند و و دوباره فروش کوبلن را آغاز می‌کنند؛ محصولی که در بازاریابی و فروشش تخصص دارند.

.

ایلیاتی

راستش خودم خیلی به این فکر نکرده‌ام که تقریباً هر کاری را در زندگی‌ام انجام داده‌ام برحسب دوستی و قوم و خویشی بوده؛ حتی کسب و کار فعلی من در «آزاد نت» با یک دوستی شروع شد، یا اولش رفتم در دفتر «داتک» که فقط کار خودم را بکنم. بدون شک عقبه عشیره‌ای زندگی کردن و بزرگ شدن هم در این ماجرا تاثیر دارند. این کلونی بودن در سرشت و خون من مانده است. همیشه جمعی زندگی کرده‌ام و همیشه به فکر دیگران بوده‌ام. تا به یاد دارم همیشه در خانه ما مهمان بوده است؛ چه اهواز، چه اندیمشک، چه ازنا. هیچ وقت در خانواده ما چیزی به نام هتل معنا نداشته. اگر در ده ما در لرستان سر غذا وارد خانه شوید بعد از غذا خوردن از شما می‌پرسند چه کسی هستید و با کی کار دارید. قبل پذیرایی هیچ وقت از خط و ربط شما نمی‌پرسند. این است که من هنوز هم همان آدم عاطفی هستم و این در سرشت ام بافته شده.

.

این زندگی تا سال ۷۲ ادامه پیدا می‌کند بی‌آنکه هیچ ردپایی از فناوری اطلاعات در آن باشد. یک سال بعد دیگر مطمئن است که نه کارمند است نه بازاری، برای همین روحیه ماجراجویش او را متقاعد می‌کند که بهتر است به سراغ تولید برود. حال و هوای سیاسی و اقتصادی نیز به همین سمت می‌رود. دولت دوم هاشمی رفسنجانی شروع به دادن وام‌های تولیدی کم‌بهره می‌کند و وقتی این خبر به گوش خادمی که ‌رغبتی برای کار در بازار نداشته، می‌رسد نتیجه رفتن وی به سمت تولید است.

در خرم‌آباد یک کارخانه تولید پودرهای گیاهی و سبزیجات خشک می‌سازند و هدف‌شان رفتن به سمت صادرات پودر سیر است. کارخانه پس از سال‌ها تلاش در ۷۶ به بهره‌برداری می‌رسد ولی به محض شروع تولید بازیگران چینی وارد این بازار می‌شوند و بازار به سرعت قلمرو آنها می‌شود. سرازیری سقوط برای آنها خیلی زود شروع می‌شود. به تدریج که از عهده بازپرداخت بدهی‌های خود به بانک برنمی‌آیند، مشخص می‌شود در حال فرو رفتن در باتلاق یک کسب و کار بی‌سرانجام هستند. در سال ۷۹ به اتفاق شریکش به این جمع‌بندی می‌رسند که به آخر خط رسیده‌اند و کارخانه را جمع می‌کنند. مغازه‌اش در بازار و همه پس‌اندازش را پای این بلندپروازی می‌گذارد: «هنوز که هنوز است خود سازه کارخانه استوار در شهرک صنعتی خرم‌آباد پابرجاست و از این سمتش باد داخل می‌شود و از سمت دیگر بیرون می‌رود. حالا شاید در پیوست تبلیغ کردیم یکی آمد خرید. در آن شهرک از ۶۰ واحد صنعتی و کارخانه حتی دو موردش هم پا نگرفت.»

.

فناوری

دو ماه قبل از روزی که وارد کار آی.‌تی. شدم، برادر سومم از ایتالیا برایم یک لپ‌تاپ توشیبا فرستاده بود. رویش ویندوز ۳ نصب بود. گفت چرا شماها اصلاً از این وسایل استفاده نمی‌کنید؛ ایمیل آمده، اینترنت آمده و غیره. یکی از دوستان هم بدون دانستن من برایم ایمیل ساخت و آن دوستم بهم یاد داد با دایال‌آپ از خرم‌آباد به اینترنت وصل شوم و برای همین اولین ایمیلم را هم برای همان دوستم فرستادم که دستت درد نکند ما هم وارد این دنیا شدیم. برایم خیلی جذاب بود. در آن زمان دوستش سایتی پیدا کرده بود که یک کلمه را سرچ می‌کردی می‌رفت در چند موتور جست‌وجو می‌گشت و ما هم شاخ درمی‌آوردیم. مثلاً برای کارخانه دنبال یک قطعه بودیم می‌آمدیم پیش او، و هرچند یک جست‌وجوی ساده یک ربع طول می‌کشید ولی خیلی عشق می‌کردیم. خودش یک توشیبا داشت و با کارت شبکه اکسترنال صبح تا شب به اینترنت وصل می‌شد و خیلی از شب‌ها حتی خانه هم نمی‌رفت.

.

دوباره با جیب خالی به تهران بازمی‌گردد و عطای تولید را به لقایش می‌بخشد.  یکی از دوستان صمیمی‌اش از سال ۷۱ در تهران شرکتی نرم‌افزاری دارد. خدمات ماهواره‌ای و اینترنت به مشتریانش می‌دهد. او دوست خادمی است و برای همین با سابقه یک ارتباط نیم‌قرنی میان دو خانواده خیلی سریع پیشنهاد یک تغییر سرنوشت‌ساز را به خادمی می‌دهد: «پیشنهاد داد بیا کارهایت را در شرکت ما انجام بده. چند ماه بعد گفت بیا یک کمکی هم به ما بکن.» نشان به این نشان که با مشاوره و پیگیری مطالبات از مشتریان کار به جایی رسید که سال ۸۰ با کمتر از یک سال فعالیت مدیرعامل می‌شود.
شرکت را درست در دوران جنینی تحویل می‌گیرد؛ در شرایطی که هنوز عرصه اینترنت در کشور تبدیل به یک کسب و کار تمام و کمال نشده و با نظم و نسق مشهوری که دارد آن را رشد می‌دهد: «شرکت در روز نخست مدیریت من تنها هشت کارمند داشت که شش نفر فنی و بقیه مربوط به بخش فروش بودند. ما اینترنت را در حقیقت مگابیتی هفت هزار دلار آن روزها می‌فروختیم. هر کسی هم یک مگابیت «رسیو» می‌گرفت و ۱۲۸ کیلو «سِند». مشتریان هم ادارات دولتی به ویژه شرکت نفتی‌ها یا کشتیرانی بودند. در واقع به شرکت‌هایی می‌فروختیم که ارتباطات بین‌المللی داشتند. مثلاً برای شرکت نفت در حقیقت فروشنده اینترنت یک شرکت هلندی بود و ما فقط امکان تماس را روی دکل‌های نفتی فراهم می‌کردیم. مالی و نصب و نگهداری در وهله اول بر عهده ما بود.»

.

تاجر

اینکه می‌پرسید من تاجر موفقی هستم یا نه واقعاً بستگی دارد به اینکه شما تاجر را چگونه تعریف می‌کنید. من این را می‌پذیرم که دارای روحیه بیزینسی نیستم ولی اگر توفیقی هم در جایی بوده به دلیل تکیه بر مدیریت یک مجموعه به دست آمده. همیشه سعی کرده‌ام در قدم اول ساختار سازمانی را که به آن وارد می‌شوم نظم دهم و بعد به دنبال اهداف تجاری‌اش باشم.

.

اینترنت

من از روز اول شیفته خود اینترنت شدم و بر حسب آن کارش را نیز دوست داشتم. راجع به اینترنت این ماهیتش را که فرد را به جهان وصل می‌کرد و به او آگاهی می‌داد، بسیار دوست داشتم. به هر حال به خاطر تاثیرش بر دسترسی به اطلاعات همیشه از کاری که انجام می‌دادم راضی بودم و شاید تنها استثنا همین یک سال اخیر باشد که در من این حس از بین رفت؛ آن هم به دلیل مشکلاتی که در همین بخش ISP به وجود آمد و رقابت‌های ناسالمی وجود داشت. شغل خدمات اینترنت را من همیشه دوست داشتم چون شرکت‌ها و آدم‌ها غیر از استفاده از جنبه تجاری خدمات ما در عین حال یک بهره فرهنگی هم می‌برند. وقتی به چشم یک کاربر به آن نگاه می‌کنم که روزبه‌روز سرویس‌ها و خدمات بیشتری بر این بستر عرضه می‌شد، واقعاً از کارم لذت می‌برم. جنبه اجتماعی این شغل برایم بسیار ارزش دارد.

.

به تدریج اینترنت هم شروع کرد به ارزان شدن و همه‌گیر شدن، و طی چهار سالی که در داتک ماندگار شده به تدریج ساختار سازمانی را نظم می‌دهد و از حالت پراکندگی خارج می‌کند: «من همیشه در هر ساختاری که کار کردم سعی کردم در وهله اول به آنجا نظم سازمانی بدهم.»

طی همین دوره هم در «کمیته اینترنت» انجمن شرکت‌های انفورماتیک وارد می‌شود و قدم اول را در یک مسیر طولانی صنفی برمی‌دارد. در آن زمان خود امیرحسین سعیدی نایینی که رئیس وقت انجمن است، ریاست کمیته اینترنت انجمن را بر عهده دارد چون باید یکی از اعضای هیات مدیره این سمت را عهده‌دار باشد ولی در حقیقت معرف خادمی و شخصیت کمیته اینترنت کسی نیست جز ناصرعلی سعادت. موسس «ندا رایانه» و رئیس حال حاضر سازمان نظام صنفی رایانه‌ای کل کشور در آن زمان ارشد‌ترین عضو کمیته است و به اتفاق خادمی در زمینه هولوگرام ‌کردن کارت‌ها و تصحیح دلال‌بازی روی توزیع کارت‌های اینترنتی کار می‌کنند. در دوره آخر انجمن که در کمیته اینترنت می‌نشیند، دیگر از سمت داتک نیست و به عنوان نماینده «آزاد نت» حاضر شده است.

.

ماجراجویی را باید بخش جدایی‌ناپذیر شخصیتش دانست.

.

موسیقی و شعر

مدتی پس از اینکه به تهران آمدیم از اوایل دهه 60 بر حسب علاقه‌ای که به موسیقی داشتم رفت و آمدم با کانون چاوش و تشکیلات آقای لطفی شروع شد. در آن زمان کار من بر حسب علاقه نظارت بر ضبط بود. یعنی در تمام کارهایی که طی دهه ۶۰ ضبط شده من هم حضور داشتم؛ البته چون سه‌تار یاد می‌گرفتم اوایل به عنوان شاگرد یکی از اساتید می‌رفتم ولی چون گوش خوبی داشتم به تدریج گوش می‌کردم و یاد می‌گرفتم کی باید ضبط تکرار شود. اولین استادم فیروزی بود ولی بعدها پیش استاد مشکاتیان، مژگان شجریان و مدت‌ها زیر نظر جمال سماواتی آموزش دیدم. اگر واقعاً طی این مدت از محضر هر کدام از این اساتید سودی برده بودم حتماً تا الان پدیده‌ای شده بودم. همه از گروه شیدا و عارف بودند؛ یا خدمت استاد علیزاده هیچ وقت شاگرد نبودم ولی در رفت و آمد بودم. در همان دوره بر حسب ارتباطات برادرم به عنوان یک ناشر مستقل با بسیاری از شعرا و نویسندگان از احمد شاملو گرفته تا دیگران آشنا بودم که بسیاری متاسفانه در قید حیات هم نیستند.

.

ذات اینترنت به عنوان ابزاری آگاهی بخش او را در این حرفه نگه داشته است.

وقتی سال ۸۲ قصد رفتن از داتک را می‌کند شرکت دیگر یکی از بازیگران اصلی بازار با بیش از ۸۰ کارمند است. رفتنش از داتک هم به دلایل مدیریتی کلان شرکت باز‌می‌گردد هم به تغییر در ترکیب سهامداران؛ ولی خادمی ترجیح می‌دهد فقط به حرف زدن درباره دلیل اول بسنده کند: «من به موسسین شرکت می‌گفتم ما که در زمینه عمده‌فروشی اینترنت یا به قول شما امروزی‌ها، B2B  قوی هستیم چرا باید وارد گرفتاری‌های کاربر نهایی شویم، ولی موسس شرکت عقیده داشت که به هر حال مصرف‌کننده نهایی آنجاست و ما باید وارد آن لایه بشویم. زمان اثبات کرد حق با او بوده است و بازار را درست می‌بیند.»
چون فکر می‌کند نمی‌تواند دیدگاه‌هایش را با او یکی کند اسفند‌ماه آن سال مراسم خداحافظی‌اش از داتک برگزار می‌شود و به خانه می‌رود.

سرمایه‌گذار آزاد نت در فاصله عید نوروز بر حسب روابط مشترکی که با خادمی دارد از او دعوت می‌کند برای پست مدیریت عاملی شرکتی که در حوزه اینترنتی سه سالی است تاسیس شده، جلسه داشته باشند. روز بیستم فروردین با کسب اجازه از دوست و همکار قدیمی اش، به آزاد نت می‌رود.

شرکت یکی از دو جین ISP هایی است که دارند در سراسر کشور فعالیت می‌کنند ولی چون از یک طرف سهامدارانش بالای سر اجراییات کار نیستند و از طرف دیگر بنیاد مستضعفان یکی از سهامداران اصلی است، از سال ۷۹ تکان چندانی نخورده است. شرکت با حدود ۴۰ کارمند در وضعیت چندان خوبی نیست و با زیان انباشته قابل توجه شبیه چالشی جذاب برای مهارت‌های مدیریتی خادمی است: «اتفاقاً یکی از ویژگی‌هایی که من برای خودم تعریف می‌کنم همین مهارت در جمع و جور کردن جاهای درهم و برهم است. ناخواسته در این زمینه تخصصی پیدا کرده‌ام که باید در زمینه اجرایی فعالیت کنم.»
یک‌ سال که می‌گذرد تازه متوجه شرایط دشوار مالی آزاد نت می‌شود ولی طی این مدت روند بهبود شرکت شروع می‌شود و حتی سال ۸۵ هم بالاخره نقطه سربه‌سر را رد می‌کند. طی این مدت سهام بنیاد نیز توسط دیگران خریداری و اصلاحات از داخل شرکت آغاز می‌شود. نیروهای زائد را که بر حسب روابط وارد شرکت شد‌ه‌اند به سرعت حذف می کند و با بهینه کردن نیروها، هزینه‌های جاری را نیز کاهش می‌دهد. پهنای باندی را که بی‌مصرف از «سروش رسانه» و جاهای دیگر خریداری شده جمع و جور می‌کند و با گسترش بازاریابی فروش را نیز افزایش می‌دهد؛ در سال دوم هم سهامدار می‌شود که در حقیقت پاداشی برای تاثیر عمیق او بر وضعیت تجاری شرکت است.

حرفه و خاستگاه پدرش به عنوان یک مدیر عالی‌رتبه راه‌آهن هنوز هم در سبک مدیریت و دیدگاه زندگی او موثر است.

در دور اول سازمان به پیشنهاد سعادت در لیست برنده قرار می‌گیرد و بعد از انتخابات هم باز پشت سر ناصر در کمیسیون اینترنت ایفای نقش می‌کند ولی چندی بعد به پیشنهاد سعیدی نایینی و هیات رئیسه به کمیسیون افتا مهاجرت می‌کند که آغاز این شاخه در یک نهاد صنفی است. هر چند خادمی اصرار می‌کند که سررشته‌ای از شاخه امنیت فضای تبادل اطلاعات ندارد ولی در نهایت با توضیحات سعیدی قانع می‌شود که باید هر کدام از اعضای هیات مدیره در حد توان خودشان ایفای نقش کنند و از این رو با همراهی خود فعالان امنیتی بازار موفق می‌شود کمیسیونی را برای اولین بار تاسیس کند که بعدها اهمیتی راهبردی می‌یابد. جمعی از «کام‌گارد» گرفته تا «امن‌افزار شریف» این کمیسیون را تاسیس و با «شورای عالی افتا» که در آن زمان هنوز باقی مانده بود، نیز همکاری می‌کنند: «اصلی‌ترین کار ما در دوره اول سازمان نظام صنفی رایانه‌ای معرفی سازمان بود که انصافاً با همکاری خود شرکت‌های حوزه امنیت این معرفی به خوبی در حوزه انجام شد و پرجلسه‌ترین و پرمحتواترین و منظم‌ترین کمیسیون آن دوره از سازمان شد.»

برایشان سال ۸۶ یک سال رویایی است با رشدی صد درصدی در آزاد نت، که بعدها به شیبی خطی تبدیل می‌شود: «این اتفاق در آن سال‌ها برای بقیه هم رخ داد چون ناگهان ذائقه مردم در استفاده از اینترنت تغییر کرد و به سمت چندرسانه‌ای رفت. ولی از سال‌های بعد رشد آزاد نت به صورت خطی ادامه داشته است و به دنبال تامین اینترنت شرکت‌ها و سازمان‌های بزرگ بوده‌ایم.»

.

سعیدی

وقتی به انجمن رفتم با وجود اینکه سعیدی‌ نایینی مثلاً رئیس کمیته اینترنت بود ولی همه کارها را به ناصر سعادت سپرده بود و برای همین تا مدت‌ها بعد از نزدیک سعیدی را ندیدم. وقتی سعیدی را دیدم که دیگر آن دوره از انجمن تمام شده بود و در دوره بعد سهیل مظلوم رئیس انجمن بود. شاید این حرف که من از تمامی جهات با سعیدی فرق دارم، درست باشد ولی باز هم خیلی دوستش دارم و حتی از ابتدای برخوردمان هیچ حس منفی‌ای به او نداشتم. ما سر خیلی از موارد و کارها با هم اختلاف نظر جدی داریم و به عبارتی دنیای متفاوتی با یکدیگر داریم ولی در عین حال بسیار قبولش دارم و صداقتش را باور دارم چون پایش روی زمین است. شاید مخالف شما باشد ولی ثابت‌قدم است و هیچ وقت روی هوا حرف نمی‌زند.

.

ازدواج

شاید یکی از دلایلی که من خیلی دیر ازدواج کردم در کنار مسایل دیگر این بود که پدر و مادرم را خیلی دوست داشتم و فکر می‌کردم شاید اگر ازدواج کنم دیگر نمی‌شود خیلی در کنار آنها باشم. البته این فقط یکی از دلایل است وگرنه از یک جایی به بعد هم به قول عزیزی که نمی‌شود نامش را برد، خود همان دیر شدن، دلیل اصلی به تعویق افتادن بود؛ این شد که پارسال در ۵۷ سالگی ازدواج کردم.

.

دور دوم سازمان نظام صنفی با کنار رفتن سعادت از هیات مدیره، خادمی در یکی از دوره‌های سخت سازمان، رئیس کمیسیون اینترنت می‌شود که همزمان با دولتی ‌شدن خدمات از یک سو و امنیتی شدن آن از سوی دیگر بود. در این دوره که پرویز رحمتی جایگزین سعیدی نایینی شده، اتفاقاً یکی از چالش‌های آن زمان که از دور اول سازمان به میراث مانده بود، جریان خصوصی‌سازی مخابرات است. در دوره دوم، پروانه بزرگ‌ترین کارتل ارتباطی کشور در شرایطی صادر می‌شود که کمیسیون اینترنت سازمان به ریاست خادمی با دغدغه فراوان رویداد‌ها را دنبال می‌کند. هیات رئیسه وقت سازمان نظام صنفی رایانه‌ای که خادمی هم در آن عضو بود، هرچند ناچیز، سعی می‌کنند حفره‌هایی را در این فرآیند آشکار کنند که سال‌های بعد به خوبی نمایان می‌شوند: «در آن دوره یکی از نقاط پررنگ فعالیت هیات رئیسه این بود که با وجود جدا شدن شرکت‌های PAP باز ما در تمامی مذاکرات‌مان با دولت مسائل این شرکت‌ها را در رئوس صحبت‌هایمان قرار دادیم.»

رویکرد ویژه خادمی نگاهی تخصصی به مساله رفع انحصار از اینترنت در لایه‌های متفاوت است: «یکی از مهم‌ترین مشکلاتی که من از ابتدای فعالیتم در صنف به ویژه طی بهار ۸۵ و زمان مدیریت آقای خسروی در «سازمان تنظیم مقررات ارتباطات رادیویی» پیگیری کردم، مساله «پهنای باند» بود. همان روز اولی که اعلام کردند شما باید از شرکت ارتباطات زیرساخت اینترنت بگیرید و نباید مستقلاً از ماهواره برای اینترنت استفاده کنید، این حرف را زدم. تا همین امروز هم پای آن هستم که از توزیع پهنای باند در ایران رفع انحصار شود نه تامین آن.»

ایستگاه ناشناخته تنگ پنج جایی است که خادمی در آن چشم به جهان گشود.

در این روایت هرچند اهمیت امنیتی ورود پهنای باند به ایران نفی نمی‌شود ولی برای حفظ رقابت باید دست‌کم یک فروشنده دیگر غیر از شرکت ارتباطات زیرساخت حق فروش آن را به ایران داشته باشد. همین تئوری را تا امروز هم در جلسات مختلف با وزارت ارتباطات تکرار کرده است: «همیشه وقتی این موضوع را مطرح می‌کنیم سری تکان می‌دهند و لبخند می‌زنند تا بعداً بگویند بابا حوصله داری!؟ ولی واقعیت این است که اگر حتی بخش خصوصی را امین این ماجرا نمی‌دانند کافی است اجازه بدهند اپراتورهایی مانند «همراه اول» یا «ایرانسل»، بنیاد مستضعفان یا دیگران بفروشند. مشکل تلفن همراه در کشور نیز با همین الگو حل شد و مشکل اینترنت هم فقط با ایجاد رقابت در شاخه توزیع حل می‌شود. دو بازیگر که با یکدیگر در رقابت باشند اینترنت با قیمت صد برابر به دست مصرف‌کننده نمی‌رسد.»

.

مدیریت

من هر جایی که می‌روم باید حتماً همان اول تمامی اختیارات ممکن را بگیرم و برای شیوه مدیریتی‌ام اصلاً اختیارات عادی پاسخگو نیست و دردی از من دوا نمی‌کند. اگر به من بگویند با این آیین‌نامه اختیارات برو جلو یا بگویند مصوبه هیات مدیره کجاست اصلاً پایبند نمی‌شوم؛ اینجای کار کاملاً لُری است و باید با خان و خان‌بازی داخل شرکت را اداره کنم. قبول دارم باید نظارت و حسابرسی باشد ولی اگر بگویند مثلاً برای خرید فلان دستگاه برو مجوز بگیر، اهلش نیستم؛ از روز اول هم نبودم.

.

هیات رئیسه

در دوره‌ ریاست آقای سعیدی نایینی و همکاری با آقای مظلوم در هیات مدیره اول سازمان انصافاً با توجه به کمیسیون افتا که زیر نظر من بود با من کار چندانی نداشتند و شاید فقط اگر می‌خواستیم کمک یا مصوبه‌ای برای کارمان بگیریم به سراغ هیات رئیسه می‌رفتیم. شاید طی آن دوره در حوزه عمومی سازمان در مواردی من نظرات دوستان را نپسندیدم ولی واقعیتش این است که خیلی پیش می‌آمد در زمینه اداره یک جمع و یک سازمان درس‌هایی از سعیدی نایینی یاد بگیرم. جایی که لازم بود اقتدار داشت و جایی که لازم بود تعامل می‌کرد. شاید آن روزها خیلی این موضوع را که در ساختار، هیات رئیسه باشد، نمی‌پسندیدم ولی بعدها به این نتیجه رسیدم که هرچند در ساختار سازمان این ترکیب دیده نشده ولی بودن هیات رئیسه ضروری است. بدون آنها کارها هرز می‌رفت. کلیات در هیات مدیره تصویب می‌شد و هیات رئیسه پیگیری می‌کرد. تصمیمات سازمان یا حتی خود رئیس سازمان در حد اداره سازمان بود و تصمیمات هیات مدیره در حد اداره کل صنف بود. فقط باید این تصمیمات شفاف باشد.

.

مجوزگیری

اینکه ما در این سال‌ها هیچ وقت به سراغ پروانه‌های مهم این حوزه نرفتیم به نحوه تفکر سهامداران شرکت بازمی‌گردد که مختارند با توجه به دیدگاه و شرایط‌شان تصمیمات کلیدی را اتخاذ کنند. کاری که من انجام دادم مطلع کردن آنها از شرایط و ویژگی‌های جدید بود و در زمینه این تصمیمات حتماً محدودیت‌هایی وجود دارد. این بازار دارای آمار شفافی نیست؛ وگرنه ما تازه فهمیده‌ایم بین تمام هم‌رده‌های خودمان در شاخه ISDP که همه بالای ۱۰ سال دارند، رتبه بین دوم و سوم را داریم که موقعیت نادری است.

.

در کنار پیگیری جدی برای تعدیل قیمت‌ها قبول ندارد که خوردن برچسب حمایت از ISPها به نسبت شرکت‌های PAP لزوماً برچسب بدی است: «شاید شما از دید تجاری به این رویکرد اعتراض کنید ولی از رویکرد صنفی این موردی که مطرح می‌کنید برای من نکته بدی نیست. بالاخره درست یا نادرست دولت در یک بازه این پروانه را به عده زیادی از مردم داده است و آنها هم دنبال این کسب و کار رفته‌اند. شما نمی‌توانید در صنف بگویید که این گروه چون ضعیف‌ هستند باید نابود شوند. همین نگاه باعث شد بالاخره از سال پیش کاغذهای به ظاهر بی‌مصرفی که به عنوان پروانه دست ما بود، ارزشی پیدا کند و بدون شک همان کمیسیون اینترنت باعث این جریان شد.»

در تیرماه ۸۸ که ناگهان کلیه دسترسی‌های شرکت‌های تلفن اینترنتی موسوم به VoIP بسته می‌شود، دامنه فعالیت و خدمات خادمی و همراهانش یک محک جدی می‌خورد. اتحاد و هوشمندی صنف در رو‌به‌رو شدن با این رویداد ناگهانی، باعث شد یکی از مهم‌ترین چالش‌ها به کمک روحیه خاص رحمتی حل شود: «اگر جایی هم ما صدایمان کمی بالاتر می‌رفت ایشان همه امور را کنترل می‌کرد. عجیب است که در آن دوره بازخوردهای عجیبی هم از سوی برخی از فعالان بازار فناوری می‌گرفتیم که آقای رحمتی تاکید می‌کرد اصلاً لازم نیست به این برخوردها جواب بدهید. وقتی با حدود 10 روز وقفه دوباره سرویس‌ها به کار می‌افتد دست‌کم این حسن باقی مانده است که شرکت‌هایی که بدون مجوز در این زمینه فعالیت می‌کنند هم دیگر از بازار بیرون رفته‌اند. در پایان این ماجرا تقریباً از ۸۰ شرکت فعال در حوزه VoIP تنها حدود ۵۰ تا باقی می‌مانند که همگی ترافیک، کسب و کار و چارچوب مشخصی دارند. رویکرد افراطی به این حوزه نیز در همان بطن اصلاح می‌شود. در آن زمان پایه‌های دو تعاونی یا کنسرسیوم گذاشته شد که اگر تعاملاتش شکل می‌گرفت همه آن شرکت‌ها هم می‌توانستند دو پروانه ملی در سطح FCP بگیرند ولی اختلافات صنفی مانع از انجام کار می‌شود.»

تاکید دارد اگر شیفته کسی هم شده نه بر حسب مصالح سیاسی یا اقتصادی که بر حسب منش شخصی آنها بوده

.

اینترنت اشتباهی

این برخورد اشتباهی است که فکر کنیم لزوماً همیشه دغدغه کاربر نهایی این است که اینترنت ارزان‌تری بخرد. در تمامی این سال‌ها هم تلاش این بوده که اینترنت را در سمت مصرف‌کننده به سمت رایگان شدن پیش ببرند در حالی که من معتقدم بسیاری از مشتریان نیاز دارند که شده حتی یکصد هزار تومان هزینه کنند ولی در مقابل به جای اینترنت ۲۵۶ اینترنتی ۱۰ مگابیتی بگیرند. کیفیت خوب بیشتر مورد نیاز است.

.

اشتباه قانونگذاری

ما همیشه گفتیم این اشتباه است که وقتی عده‌ای دارند در بازاری فعالیت می‌کنند اکثریت عددی آنها را جدا کنید و با برداشتن شش تا حداکثر 10 عدد از آنها بقیه را چون ضعیف‌تر هستند، دور بریزید و رهایشان کنید تا روند امور، تکلیف آنها را مشخص کند. واقعاً هم سناریو این بود که بازار تکلیف شما را نابود خواهد کرد. باز هم تاکید می‌کنم به نظر بنده مهم‌ترین توفیقی که کمیسیون‌های اینترنت طی این سه دوره داشتند، جلوگیری از تمدید پروانه شرکت‌های PAP بود تا پروانه جامعی صادر شود. این پروانه جامع هم یک‌شبه که به وجود نیامد؛ سازمان تنظیم مقررات و ارتباطات رادیویی کشور از سال ۹۰ با کمک دانشگاه امیرکبیر پژوهش‌هایی آغاز کرد که خود من ۲۰ جلسه‌اش را شرکت کرده بودم و نتایج اش بایگانی شده بود. بعد از همان گفت‌وگویی که با سازمان رگولاتوری درگرفت، پرونده از بایگانی آمد بیرون و تیم دکتر عباسی مشاوران جدیدی را به خدمت گرفت که در نهایت نتیجه‌اش شد پروانه FCP فعلی و تکلیف خیلی از کسب و کارهای فعلی را مشخص کرد.

.

اسب تا هواپیما

در تمامی این سال‌ها کوهنوردی جزء لاینفکی از شخصیت من بوده و هفته‌ای دو بار به باشگاه اسب‌سواری می‌رفتم، برای سواری با اسب بسیار زیبایی که داشتم به نام پیران. از بچگی سواری سنتی هم بلد بودم ولی بعدها کار آی.‌تی. تمامی فرصتم را گرفت و این عادت هم از سرم افتاد.

.

رئیس بعدی

بزرگ‌ترین چالش ما در زمان آقای صدری به عنوان رئیس کمیسیون اینترنت مشکل پهنای باند بود. انصافاً هرچند ایشان بسیار گرفتار بودند و در مواقعی هم حضور نداشتند ولی در مقاطعی که نیاز به استفاده از همراهی و شناخت‌شان از مدیران بود پای کار بودند. مثلاً در دوره‌ای سر قیمت پهنای باند با رفتن آقای تقی‌پور ناگهان مصوبه افزایش ۵۰ درصدی قیمت پهنای باند آمد که همه واقعاً سراسیمه شدیم؛ کمیسیون با حضور صدری به سازمان رگولاتوری رفت و پافشاری جمعی بر این بود که نمی‌شود با این شرایط کار را ادامه داد. بلافاصله همان روز آقای فرقانی هم که رئیس سازمان تنظیم مقررات بودند، مصوبه را ابطال کردند و بنابراین نمی‌شود گفت در دور سوم کمیسیون اینترنت کمیسیون منفعلی بود. شاید ایرادات ساختاری به کل سازمان در آن دوره، به کمیسیون اینترنت هم وارد باشد ولی در کنار آقای صدری انصافاً آقای فروزنده نهایت تلاشش را کرد که به عنوان نایب رئیس جمع حفظ شود و موضوعات مورد پیگیری قرار گیرند. خود مجید صدری هم در مقاطع حساسی همراهی کردند.

.

خادمی تا پایان مدیریت اش در دور دوم سازمان بر کمیسیون اینترنت و حتی پس از آن با جدیت پیگیر باقی‌ ماندن شرکت‌های ISP در روند مذاکرات با سازمان تنظیم مقررات است تا در نهایت رضایت بازیگران قدیمی‌تر و خرده‌پا جلب شود. وقتی رئیس وقت سازمان تنظیم مقررات و ارتباطات رادیویی در «سمینار طیف» خبر از تمدید قریب‌الوقوع پروانه شرکت‌های PAP می‌دهد، برخوردش با خادمی در راهرو تبدیل به یک جنجال رسانه‌ای و صنفی می‌شود. در آن جلسه هیچ نامی از شرکت‌های ISDP برده نمی‌شود و همین موضوع مشاجره‌ای را پیش می‌آورد که با درایت طرفین ختم به خیر می‌شود: «اگر امروز این کاغذهای دست ما ارزش نداشت که من به این راحتی حاضر نمی‌شدم توافق کنم. من و شاید خیلی‌های دیگر جل و پلاس‌مان را جمع می‌کردیم می‌رفتیم جلو در مجلس می‌خوابیدیم و شاید به هزار نهاد نظارتی دیگر متوسل می‌شدیم. ما توانستیم دکتر عمیدیان و همکاران‌شان را قانع کنیم که بالاخره حقوق محتسب کسانی که 10، 20 سال هرچند ضعیف در این زمینه کار کرده‌اند هم صاحب ارزش است و نمی‌شود یک‌شبه همه زندگی آنها را نادیده گرفت. همین جلوگیری از تمدید پروانه شرکت‌های PAP با هر میزانی مهم‌ترین دستاورد کمیسیون اینترنت بود. بدون شک شاید به این پروانه ایرادات فراوانی وارد باشد ولی در هر صورت باز هم همین که تمام و کمال تمدید نشده برای ما یک دستاورد است.» برای مقایسه تمام روسای رگولاتوری استدلالی دارد که شاید بسیاری را شگفت‌زده کند:«اجازه دهید در این مقایسه حساب مسعود داوری‌نژاد را از بقیه جدا کنم. چون از یک طرف ایشان واقعاً در بدو تاسیس سازمان تنظیم مقررات و ارتباطات رادیویی در آن حضور داشته‌‌اند و من هم در آن بازه خیلی درگیر امور امروز نبودم. ولی از آقای خسروی به این سمت، انصافاً از لحاظ تعامل با بخش خصوصی آقای کرم‌پور مدیر قابل تحسینی بودند. شاید امروز هم در زمان آقای عمیدیان بشود همین حرف را زد چون به تدریج تعامل سازمان ایشان با بخش خصوصی افزایش پیدا کرده. بعد از سمینار طیف نگاه رگولاتوری به سازمان به کل تعدیل شد.»

در جمع‌بندی حضورش در آزاد نت می‌گوید: «امروز از اینکه یک شرکت سرپا و فعال و خوشنام را که سهم مقبولی از بازار دارد، مهیا کرده‌ام راضی هستم.»

.

.

نویسنده:

آرش برهمند

.

   

مطالب مرتبط:

گفت و گو با مهندس خادمی

محمودرضا خادمی: گرانی و نابرابری در اینترنت

درآمد 7 میلیون دلاری دولت از پهنای باند

 

.

منبع:

ماهنامه «پیوست» http://peivast.com

160204-0004-لوگوی نشریه پیوست

.

.