.

.

بعد از یادگیری تهیه‌ی فیبر مدار چاپی گاه به گاه بعضی از مدارهای آسان را مونتاژ می‌کردم و چند تا از کیت‌های «مهران کیت» که از جمله‌ی آن‌ها یکی نورسنج با ال.ای.دی. و دیگری ارگ سی نت بود! بعدها هم یک اکو و تقویت‌کننده صوتی و پیش‌تقویت‌کننده صوتی از موسسه‌ی «ایران‌کیت» را هم ساختم که این سه تای آخری را هنوز دارم و اتفاقا اکوی بدون فنر بسیار خوبی هم هست و هنوز هم قابل استفاده.

.

موسسه ی مهران کیت و مدیر آن آقای علی قربانی نقش تعیین کننده ای در گسترش الکترونیک در ایران داشتند

.

بعدها به علت قطعی زیاد برق و خاموشی به کار ساخت وارونگر ولتاژ (مبدّل ولتاژ یا اینورتر) ۱۲ به ۲۲۰ ولت مشغول شدم. چندین مدار را بررسی کردم. هر کدام مشکلاتی داشت. یک مدار بود که در «مسابقه طراحی مدار» مجله‌ی علم الکترونیک برنده شده بود که فقط شش عدد ترانزیستور 2N3055 داشت و دو ترانس. این مدار خوبی بود که البته تو شماره‌های بعدی اصلاحاتی هم روی آن شده بود، ولی برای من دو مشکل داشت: یکی تهیه‌ی ترانزیستورها، آن هم از نوع مرغوب، مثلاً توشیبای ژاپنی بود و یکی هم پیچیدن ترانس‌های خاص آن که هر دو هزینه‌بر بود و البته ترانزیستورهایش کم‌یاب.

.

این مدار اینورتر در زمان خود بسیار مورد توجه درستداران الکترونیک قرار گرفت

این مدار اینورتر در زمان خود بسیار مورد توجه درستداران الکترونیک قرار گرفت_صفحه دوم مقاله

.

همین طور یک مدار اینورتر دیگر با آی.سی. و ترانزیستور پیدا کردم و آن را ساختم. مدار خوبی بود و به خوبی کار می‌کرد ولی پولی نداشتم که باتری تهیه کنم. بنابراین، با یک باتری فرسوده‌ی تراکتور مدتی کار کرد ولی چون کارایی چندانی نداشت، آن را بعدها اوراق کردم.

مدارهای زیاد دیگری هم مونتاژ کردم. از آن فرستنده اف.ام.های دو ترانزیستوری هم خیلی ساختم و خیلی سعی کردم با یک رادیوی کوچک از آن‌ها به صورت واکی‌تاکی استفاده کنم، ولی هرگز موفق نشدم.

بعد از ساختن چندین مدار مختلف و چند فرستنده‌ی اف.ام. کوچک، دیگر این نوع مدارات راضی‌ام نمی‌کرد و تشنه‌ی ساخت فرستنده بودم. بیش‌تر هم به صورت فرستنده-گیرنده، ولی به خاطر شرایط جنگی و تهدیدات و مخاطراتی که وجود داشت... مشکلات خاصی در برابر ساخت دستگاه‌های مخابراتی خودنمایی می‌کردند. از جمله تهیه‌ی کریستال کوارتز که افزاره‌ی نایابی بود. تازه اگر مداری هم در جایی چاپ می‌شد، گذشته از عملی یا غیرعملی بودنش، در پیشانی مقاله هشدار داده شده بود که «برای ساخت این مدار باید از شرکت مخابرات مجوز بگیرید» که موضوع ساخت را تقریباً منتفی می‌کرد...

یک روز در دبیرستان یکی از دوستانم، که خودش هم علاقه‌مند به الکترونیک بود اما به طور کلی مداری نمی ساخت و فقط گاهی با هم تبادل اطلاعات و مشورت می‌کردیم، به من گفت که کریستال پیدا کرده است! تعجب کردم. از کجا و چطور؟  ابتدا به این پرسش من پاسخی نداد ولی بعد با اصرار من و با ترس و لرز گفت یک روز که در بسیج روستاشون بوده، برای تعمیر بی‌سیم بسیج آمده بودند و کریستال‌ها را عوض کرده بودند و او کریستال‌های اسقاطی را از آن‌ها گرفته! خدا داند...

من که گویی گمشده‌ام را پیدا کرده بودم، هر چند که فرکانس آن‌ها عجیب و غریب بود، با هر ترفندی بود این کریستال‌ها را از او خریدم. برایم مهم فقط این بود که کریستال داشته باشم، نه فرکانس آن! من مدت‌هااز این کریستال‌ها مانند دو یاقوت گران‌بها محافظت می‌کردم که مبادا ضربه‌ای به آن‌ها وارد شود...

.

تا پیش از به بازار آمدن تلویزیون رنگی که در آنها کریستال کوارتز استفاده شده بود این افزاره در دسترس عموم قرار نداشت

.

با بدست آوردن کریستال بیش‌تر به دنبال مدارات فرستنده-گیرنده بودم. دیگر مرتب مجله‌ی علم الکترونیک را که ماهانه منتشر می‌شد و ویژه‌نامه‌های آن را هم که پانزدهم هر ماه منتشر می‌شد، مشترک شده بودم و مرتب از طریق پست به دستم می رسید. این در سال‌های ۶۴ تا ۶۶ بود.

هر از گاهی به کریستال‌ها، که آن‌ها را جداگانه در یک کمد قفل‌دار گذاشته بودم، سر می‌زدم. کمی براندازشان می‌کردم. آن‌ها را بین دو انگشت نزدیک گوشم می‌گرفتم و با انگشت دیگر ضربه‌ای به آن‌ها می‌زدم تا ببینم که آیا از داخل‌شان صدای شکستگی می‌آید یا نه. چون شنیده بودم که داخل محفظه‌ی کریستال یک بلور کوارتز هست و ممکن است بر اثر ضربه بشکند.

پس از مدت‌ها حفظ و نگهداری از این کریستال‌ها نقشه‌ی یک مدار واکی‌تاکی ۲۷ مگاهرتزی در مجله‌ی علم الکترونیک چاپ شد که در آن دو عدد کریستال ۲۷/۱۲۵ کار شده بود. دو نمونه از فیبر آن را ساختم ولی مشکل تهیه‌ی کریستال‌ها بودند.

مدت‌ها راه‌اندازی‌اش مسکوت ماند تا این که توانستم از یکی از دوستان که به واسطه‌ی علاقه‌ی مشترک‌مان به الکترونیک با هم آشنا شده بودیم، دو عدد کریستال ۲۷/۱۲۵ بگیرم و در مقابل، آن دو کریستال خودم را به او بدهم. نمی‌دانستم  آن‌ها به چه کارش می‌خورد، ولی برداشت و عوض کرد. شاید هم دلش برایم سوخته بود...

با پیدا کردن کریستال مدار واکی‌تاکی‌ها راه افتاد، ولی برد چندانی نداشت‌ و این هم آن چیزی نبود که من می‌خواستم.

سال ۶۶ در دانشگاه در یک رشته‌ای قبول شدم که به علت عدم علاقه به آن رشته پس از دو سال انصراف دادم و بعد دوباره کنکور دادم و در رشته‌ی دندانپزشکی به تحصیل ادامه دادم.

خوبی این دو سال تحصیل دانشگاهی پیش از انصراف برایم، آشنایی با دوستی بود که اتفاقاً او هم مثل خودم انصراف داد و الان هم دندانپزشک است.

تازه به شهر و دانشگاه آمده بودم و فکر می‌کردم بالطبع این‌جا افراد بیش‌تری با الکترونیک آشنایی دارند. اما راه پیدا کردن‌شان چه بود؟

فکری که به سرم زد این بود که در دانشگاه همیشه یک مجله‌ی علم الکترونیک را به صورت نمایشی در دست داشته باشم تا شاید بدین واسطه کسی هم‌درد خودم را پیدا کنم. این تدبیر خیلی هم خوب و زود جواب داد و سرآغازی شد برایم برای آشنایی با الکترونیک دیجیتال و گیت‌های منطقی و...

.

ادامه دارد...

بخش پیشین

بخش بعدی

.

.

www.etesalkootah.ir ||   2018-11-15© 

2015 www.etesalkootah.ir  © All rights reserved.

تمامی حقوق برای www.etesalkootah.ir محفوظ است. بیان شفاهی بخش یا تمامی یک مطلب از www.etesalkootah.ir در رادیو،  تلویزیون و رسانه های مشابه آن با ذکر واضح "اتصال کوتاه دات آی آر" بعنوان منبع مجاز است. هر گونه  استفاده  کتبی از بخش یا تمامی هر یک از مطالب www.etesalkootah.ir در سایت های اینترنتی در صورت قرار دادن لینک مستقیم و قابل "کلیک" به آن مطلب در www.etesalkootah.ir مجاز بوده و در رسانه های چاپی نیز در صورت چاپ واضح "www.etesalkootah.ir" بعنوان منبع مجاز است.

.