.
.
به راستی چه کسی اول بار وجود الکتریسیته را کشف کرد؟ چه کسی اول بار آن را مطالعه کرد و مطلبی در مورد آن نگاشت؟
پاسخ به این پرسشها چندان آسان نیست و تنها بر حدس و گمان استوار است، زیرا هنوز مطالعهی دقیق علمی روی آن صورت نگرفته است. اما، تا جایی که بررسیهای انجام شده تا امروز نشان میدهند، میتوان گفت که از 600 سال پیش از تولد مسیح بشر با پدیدهی الکتریسیتهی ساکن مواجهه داشته است. تالس، فیلسوف یونانی، 500 سال پیش از میلاد مسیح دریافته بود که با مالیدن پارچه بر سنگ فسیلی «کهربا»، این ماده قابلیت جذب ذرات کوچک و سبک کاه را پیدا میکند. «پلاتو»، دیگر فیلسوف یونانی 300 پیش از میلاد مسیح در یکی از آثار خود این پدیده را شرح داد. از همینجاست که واژه ی «الکترون»، همان ذرهی زیر-اتمی که حامل بار منفی است، از نام قدیمی کهربا به زبان یونانی ریشه گرفته است.
همزمان با او در ایران دوران اشکانی، اولین باتریها ابداع شدند. ایرانیان از «باتری بغداد»، نامی که باستانشناسان غربی بر یافتههای خود در اطراف تیسفون نهاده بودند، برای آبکاری فلزات و مطّلا کردن آنها استفاده میکردند. گفته میشود که این دانش ریشه در معابد کاهنان مصری داشت و این کاهنان حتی قادر بودند از راه دور و از طریق سیم به یکدیگر اطلاع رسانی کنند...
.
![]() |
![]() |
| «باتری بغداد» که در نزدیکی تیسفون در دههی 1930 پیدا شد، و ساختمان فنی آن | |
.
پس از گذشت دوران بالندگی بشر در عصر فیلسوفان و ادیان طبیعی، علم و دانش زیر تسلط اصحاب متعصب و سختگیر ادیان و مذاهب ابراهیمی قرار گرفت. بیش از 2000 سال لازم بود تا بشر در پی اختراع ماشین چاپ توسط گوتنبرگ، ابداع ستارهشناسی نوین توسط کوپرنیک و گالیله و کپلر و به دنبال آن برآمدن عصر رنسانس، از ظلمت جهل بیرون آید و دوباره راه تحقیق و مطالعه، بدون ترس از تفتیش عقاید و دادگاه های مذهبی و احکام ظالمانه، بر دانشمندان و متفکران باز شود.
.
.
در قرن هجدهم میلادی، در سال 1733 بود که «شارل دو فای»، شیمیدان فرانسوی (1698-1739)، قوانین الکتریسیتهی ساکن را کشف کرد. او اولین کسی بود که وجود دو نوع الکتریسیته را مطرح کرد: الکتریسیتهی شیشهای (Vitreous) و الکتریسیتهی صمغی (Resinous). این کلمات تا پانزده سال بعد مورد استفادهی دانشمندان بودند و پس از آن به پیشنهاد همزمان ویلیام واتسون و بنجامین فرانکلین با واژههای «مثبت» و «منفی» جایگزین شدند.
پس از آن، روزی رسید که الکساندر ولتا، دانشمند ایتالیایی، به دلیلی که بر ما پوشیده است، دو قرص فلزی، یکی از جنس روی و دیگری از مس را زیر و روی زبانش گذاشت. برخورد لحظهای لبههای این دو قرص در عضو بسیار حساس «زبان» او باعث ایجاد حس «مور مور»ی شد که کنجکاوی او را برانگیخت. او این دو فلز را در شاره (مایع)های متفاوتی، از جمله در اسید، قرار داد و به این وسیله اولین باتری اختراع شد.
از اینجا به بعد کشفیات علمی و اختراعات مفید در علم الکتریسیته رو به رشد گذاشت، به نحوی که در اواخر قرن نوزدهم و اوایل قرن بیستم با «دانشمندان تجربی» روبرو میشویم که هر یک دهها اختراع به ثبت رساندند.
در طول تاریخ، اما، در میان آثار بزرگان ایرانزمین به نکتهسنجیهای پرشماری برمیخوریم که نشان از هوشمندی و نگاه موشکافانهی آنان و مشاهدهی دقیق پدیدههای محیط اطراف را دارد.
در کنار و افزون بر این، افسانههای تامل برانگیزی نیز از سدههای پیش به ما رسیده است که از روح جستجوگر و خلاق اجداد ما در این دیار کهن حکایت میکند.
شاعران زیادی از مشاهدات خود در طبیعت، و از گردش سیارات و افلاک گرفته تا رازهای کیمیاگران، در بیان آرای خود یاری گرفتهاند و آنها را با کلماتی زیبا و در ترکیبی دلنشین برای ما به یادگار گذاشتهاند. «محتشم کاشانی» در مدح امام هشتم شیعیان چنین سروده است:
.
.
مولانا در جایی فرموده است:
.
|
جمله اجزای جهـان زان حکم پیش |
|
جفتجفت و عاشقان جفت خویش |
|
هست هر جزوی ز عالم جفتخواه |
|
راسـت همـچون کهـربـا و بـرگ کـاه |
|
آسـمـان گـویـد زمـیـن را مــرحــبـا |
|
بــا تــوام چـون آهـــن و آهــنربـــا |
|
آسـمـان مَـرد و زمـین زن در خِــرَد |
|
هـر چـه آن انداخت، ایـن میپـرورد |
.
نظامی در بیان چند و چون عشق، از طبیعت شاهد میآورد. در این شعر میبینیم که آنچه او «عشق» نامیده است، میتواند به بیان دیگری از «میدان نیرو» تعبیر گردد:
.
|
اگـر عشق اوفـتد در سیـنهی سنگ |
|
به "معشوقی" زند در گوهری چنگ |
|
کـه مـغـنـاطـیس اگر عـاشق نـبودی |
|
بـدان شوق آهـنی را چون ربـودی؟ |
|
و گـر عـشـقی نـبـودی بـر گــذرگــاه |
|
نــبـودی کـــهـربــا جـویـنـدهی کـاه |
|
بسی سنـگ و بسی گـوهـر بـجایند |
|
نــه آهــن را نـه کَــه را مـیربــایـنـد |
|
هر آن جوهر که هستند از عدد بیش |
|
هـمـه دارنــد مـیـل مــرکــز خــویـش |
|
گــر آتــش در زمــین مـنــفـذ نـیـابـد |
|
زمــیــن بـشـکافــد و بــالا شــتــابــد |
|
و گــر آبـــی بــمـــانــد در هـــوا دیــر |
|
بـه مـیـلِ طـبـع هـم راجـع شـود زیـر |
|
طـبــایــع جـز کـشـش کاری نـدانـنـد |
|
حکیمان این کشش را عشـق خوانند |
|
گـر انــدیــشه کـنــی از راه بـیـنــش |
|
بـه عـشـق است ایـستاده آفـریـنش |
.
علاوه بر خاقانی که در شکایت از روزگار قصیدهای سروده و در میانهی آن بیت زیر را آورده:
.
.
سخنور پارسیگوی، «صائب تبریزی»، نیز در تشبیهات خود پدیدههای علمی را دستمایه قرار داده است و به مانند خاقانی «همت آهنربا را به رخ کهربا میکشد». تو گویی قیاسی میان «میدان الکتریکی» و «میدان مغناتیسی» صورت میدهد، قیاسی که چندان بیراه هم نیست، چرا که در واقع امر این میدان "ضعیف" الکتریکی است که نیروی قوی میدان مغناتیسی را میگستراند و «امواج الکترومغناتیسی» منتشره از ماهوارهها و ایستگاههای رادیویی و تلویزیونی را در سطح جهان میگستراند.
اما به نظر نگارنده، تعبیر صائب از قوهی جاذبهی آهنربا و کهربا به «اضطراب ساکن» شاهکار درک فیلسوفانهی او از این پدیدهی طبیعی است: او با این بیان خود، وجود «هیجانی پنهان» در دل سنگ آهنربا و کهربا را درک کرده است.
در اینجا غزل زیبای او تقدیم میشود:
.
|
نـیَـم بیدرد، دایم پـیـچ و تاب ساکنی دارم ز سوز عشق ازین پهلو به آن پهلو نمیگردم مشو ای آهنـین دل از کمـند جذبهام غافل ربایـم هر که را از گلرخان بر من گذار افـتـد نـدارم در گره چیـزی کــه ارزد بیقـراری را گره گردیدهام چون کهربـا هر چـند در ظاهـر بـه آواز جـرس نـتـوان مـرا بـیـدار گـردانـدن عــلاج شعـلـه سرکـش ز آب نـرم مـیآیـد ز سرعت گر چه روی سیل را بر خاک میمالم اگر چه دور گردان میشمارندم ز بیدردان تو ای سیل سبکرو وصل دریا را غنیمت دان امیـد صلح هر جا هست از خود میدوم بیرون بـه ظاهر چون کتـان در پرتو مهتاب اگر محوم ندارم بـا کمـال نـاامیـدی موج بیتـابـی به جای دعوی از حرفـم تـراوش میکند معنی عجب دارم نسوزد دانـه ام را بـرق نومیـدی ز من صائب درین بستانسرا تندی نمیآید |
|
چو نبـض نـاتوانان اضطـراب ساکنی دارم درین دریـای پر آتـش کبـاب ساکنی دارم که چون آهنربا در دل شتاب ساکنی دارم ز حیـرت گر چه چون آییـنه آب ساکنی دارم دریـن دریـای پرشورش حباب ساکنی دارم نـهان در پردهی دل اضـطراب ساکنی دارم که من همچون ره خوابیده خواب ساکنی دارم سـوال تـنـد دشـمـن را جــواب ساکنی دارم بـه قــدر آرزومـنـدی شـتــاب ساکنی دارم به هر رگ چون ره خوابیده خواب ساکنی دارم کـه من چون آهن و فـولاد آب ساکنی دارم بـه هر جا تـند باید شد عتـاب ساکنی دارم بـه تار و پـود هستی پیچ و تاب ساکنی دارم درین دریای پـر وحشت سراب ساکنی دارم خُم سربستهام، بوی شراب ساکنی دارم کـه چـشـم آبـیـاری از سـحـاب ساکنی دارم گـل نـشکـفـتهام، بوی گلاب ساکنی دارم |
.
.
منابع:
- سرزمین جاوید، نوشته ذبیح الله منصوری
و جاهای دیگر...
.
.
|
www.etesalkootah.ir || 2015-06-02 © 2015 www.etesalkootah.ir © All rights reserved. تمامی حقوق برای www.etesalkootah.ir محفوظ است. بیان شفاهی بخش یا تمامی یک مطلب از www.etesalkootah.ir در رادیو، تلویزیون و رسانه های مشابه آن با ذکر واضح "اتصال کوتاه دات آی آر" بعنوان منبع مجاز است. هر گونه استفاده کتبی از بخش یا تمامی هر یک از مطالب www.etesalkootah.ir در سایت های اینترنتی در صورت قرار دادن لینک مستقیم و قابل "کلیک" به آن مطلب در www.etesalkootah.ir مجاز بوده و در رسانه های چاپی نیز در صورت چاپ واضح "www.etesalkootah.ir" بعنوان منبع مجاز است. |










سلام
اول از همه تشکر کنم از سایت خیلی خوبتون و مطالب بسیار مفید و اموزنده ای که قرار میدهید.
در خصوص قسمتی از متن بالا انتقادی داشتم که امیدوارم مد نظر قرار گیرد.
در پارا گراف ((پس از گذشت دوران بالندگی بشر در عصر فیلسوفان و ادیان طبیعی، علم و دانش زیر تسلط اصحاب متعصب و سختگیر ادیان و مذاهب ابراهیمی .....)) کل ادیان ابراهیمی ضد علم تلقی شده اند در حالی که دانشمندان مسلمان زیادی( از جمله جابربن حیان، ابو ریحان بیرونی، ابن سینا و....) بودند که در رشد و توسعه علوم و دانشهای مختلف تاثیر داشتند، به طوری که یکی از عوامل رنسانس و در پی آن دگرگونی های علمی، اجتماعی و اقتصادی و سیاسی نوین در اروپا، آموخته های اروپاییان از دانش و فرهنگ مسلمانان در طول جنگهای صلیبی بود.