.
.
هر توانایی که انسان در طی تحولش(نه تکاملش) کسب کرده است، مانند شمشیری دولبه است. مثلا، توانایی انسان در سریع جابجاشدن با اسب، خودرو و هواپیما باعث نابودی محیط زیست، استثمار حیوانات و محروم شدنش از ارتباط با طبیعت شده است. نفس جابجایی سریعتر نمیتواند یک امتیاز باشد. «هدفی» که برایش جابجا میشویم و تاثیری که آن هدف بر زندگی ما و انسانهای دیگر دارد، تعیینکنندهی مزیت یا مخرب بودن این سرعت است. یا آیا قویتر بودنِ حافظهی فیل نسبت به موش یک تواناییست؟ یا به قول بزرگی، فیلها به علت کُندی رفلکسهایِ مغز بزرگشان، در فراموش کردن به سرعت موشها، ناتوانند! آیا با همین رویکرد، توانایی کسب آگاهی نامحدود از جهان یک امتیاز است؟
یک تکسلولی به طور مداوم در حال تعامل با محیطی است که بقایش به آن وابسته است. تعامل او با محیط فقط در حدی است که او را زنده نگاه میدارد. مثلا هنگام حرکت، اگر او از غذا دور شود، مژک چرخندهی محرکاش در جهت عکس شروع به چرخش میکند و مسیر حرکتاش را تغییر میدهد. او برای زنده ماندن کافیست از دو میلی متری خود خبر داشته باشد. بیش از این شعاع، خارج از نیاز او است.
اگر در محیط آزمایشگاهی علایم شیمیایی محیط به شعاع یک متریاش را به او برسانیم، به احتمال زیاد باعث مرگ او خواهیم شد. زیرا او جهت حرکت خود را با علایمی تنظیم میکند که خارج از دسترس و نیاز او هستند. با چنین کاری او را از تمرکز بر محرکهای بلافصلی که برای بقا در محیط زندگی واقعیاش نیاز دارد، محروم کرده ایم. در واقع او را با گردش آزاد اطلاعات گمراه و منفعل نموده ایم.
آیا همین اتفاق برای انسان در حال وقوع نیست؟ به نظر من انسان باید بین داشتن توانایی آگاهی نامحدود از جهان و چگونگی استفاده از این توانایی تمایز قایل شود. داشتن این توانایی شاید بتواند در مواردی یک امتیاز باشد، اما استفاده از آن به شکل مداوم و لحظه به لحظه مانند همان تک سلولی باعث بر هم خوردن رفتار زیستی لازم برای بقا و فلج شدن قوهی تشخیص نیازهای فوری و حیاتی انسان برای بقا خواهد شد. باید توجه کنیم در محیطی که ما را از تمرکز بر نیازهای بلافصل فردی و اجتماعیمان بازمیدارد، رفتارهای ما متناسب با علایمی شکل میگیرد که در موارد بسیاری قادر به انجام هیچ عمل موثری در قبال آنها نیستیم. اینجاست که توانایی انسان در انتقال نامحدود اطلاعات از همه جا به افسردگی و ناامیدیش به خاطر ناتوان بودن در تاثیرگذاری بر آن رخدادها تبدیل میشود. اتفاقی که اکنون در حال وقوع است. در واقع، عدم تناسب بین آگاهی و ضرورت یک عامل ضد بقاست. این بلاییست که استفادهی نادرست از فضای مجازی میتواند بر سر انسان بیاورد.
گاهی اوقات به آرامش افرادی که از سیل اخبار و اطلاعاتی که از همه جای دنیا در فضای مجازی جاریست، بیخبرند، حسودیم میشود. به نظرم وقت آن رسیده که رویکرد خود را در مورد روش استفاده از فضای مجازی و انتخاب و نشر اطلاعات بازبینی کنیم. باید بپذیریم که داشتنِ هر چه بیشتر اطلاعات (بخوانید اخبار) فینفسه یک امتیاز نیست. ما برای بقای اجتماعی خود باید بر اطلاعات بلافصلی که نیاز داریم مدیریت و انتخاب کنیم. هدف من فقط کاهش رنج کشیدن از اخبار ناگوار نیست. بلکه معتقدم با این مدیریت ما میتوانیم عکسالعملهای مناسبتری در مورد محیطی داشته باشیم که در آن زیست میکنیم. شاید بگویید هر اتفاقی در جهان بر زندگی ما در اینجا تاثیر میگذارد. من منکر آن نیستم. اما چگونگی رفتار و تاثیر ما بر محیط بلافصلمان نیز بر آن سوی جهان تاثیرگذار است. مسلماً چنین رویکردی نیاز به تعریف دقیقتری از محیط بلافصل دارد که باید آن را تعریف و مشخص کنیم. چنین کاری در توان یک فرد نیست. اما مسلما با درک این ضرورت میتوان به تدریج به این تعریف اجتماعی دست یافت.
.
.
نویسنده:
حمیدرضا بیک محمدی
.
.
سلام دکتر جان
قربان شما برم من
چقدر شیفته علم توام با ادب و اخلاق و تواضع شما شدم من
امیدوارم زندگی شاد و آرامی داشته باشید
بدور از هیاهوی دوران