.

.

در این مطلب قصد داریم به نقد و بررسی زوایای پنهانی از رخداد تاریخیِ «نخستین راه‌پیمایی در فضا» و بازخوانی یک گفتگوی جذاب با «الکسی لئونوف»،  فضانوردی که برای نخستین بار در فضا راه‌پیمایی کرد، بپردازیم.

پرواز ناو کیهانی «واسخود-2» در هجدهم مارس 1965 (برابر با 27 اسفند 1343) که در زمان خود سر و صدای زیادی به پا کرد،  خطرناک‌ترین و پرحادثه‌ترین پرواز فضایی بود که بیش از 18 بار فضانوردان را تا لبه‌ی مرگ برد و بازگرداند.

آلکسی لئونوف چند سال پیش در مسکو با یکی از خبرنگاران ایرانی پیش‌کسوت حوزه‌ی فضا درباره‌ی این سفر تاریخی و حوادث آن مصاحبه‌ای داشت که در طول آن گوشه‌هایی از رازهای ناگفته‌ی این سفر فضایی را بازگو کرد که تا آن زمان کسی از آن‌ها خبری نداشت. آنچه می‌خوانید مصاحبه‌ی الکسی لئونوف با این خبرنگار ایرانی است.

.

نخستین پرواز لئونف به فضا با دشواری های بسیاری همراه بود و می توان گفت بازگشت سالم او و کیهان نورد همراهش به زمین یک معجزه بود

.

الکسی لئونوف دو بار به فضا سفر کرد. هر دو بار توجه زیادی از سوی رسانه‌های گروهی به ماموریت فضایی او شده است. در سفر اول او در 1965 به عنوان «نخستین انسانی که از ناو کیهانی بیرون آمد» و در فضای آزاد کیهانی راه‌پیمایی کرد، نام خود را به ثبت رساند و در تیتر روزنامه‌ها قرار داد و در بار دوم طی سال 1975 به عنوان فرمانده ناو «سایوز-19».  در این سفر بود که او سفینه‌اش را به ناو آمریکایی «آپولو» متصل کرد و نخستین سفر بین‌المللی فضایی را به انجام رساند.

اما نخستین پرواز لئونوف به فضا با دشواری‌های بسیاری همراه بود بطوری که می‌توان گفت بازگشت سالم آنان به زمین یک معجزه بود.

.

- چرا تصمیم گرفته شد از سفینه یک نفره «وستوک»، ناو سه نفره‌ی خطرناک «واسخود» ساخته شود؟

لئونوف: در آن زمان مساله برای ما جنبه میهنی داشت. ما هر خطری را برای سرفرازی کشورمان در برابر جهان سرمایه‌داری به رهبری آمریکا می‌پذیرفتیم. قرار بود آمریکایی‌ها ناو دو نفره «جمینی» را به فضا پرتاب کنند. ما پیشدستی کردیم و با تغییرات انجام شده در وستوک، آن را به سفینه‌ای 3 نفره تغییر دادیم. البته باید گفت که وستوک سفینه بزرگی بود و اصولا ظرفیت بیش از یک نفر را داشت. اما به هر حال برای سه نفر چندان راحت نبود. به همین دلیل فضانوردان واسخود-1 از لباس مخصوص استفاده نکردند. نخستین فروند از ناوهای واسخود در شکل سرنشین‌دار آن در 12 اکتبر 1964 با سه کیهان‌نورد به فضا پرتاب شد و با موفقیت کارش را انجام داد. به این ترتیب قبل از آن که آمریکایی‌ها بتوانند ناو دو نفره جمینی را به پرواز درآورند ما سفینه چند نفره خود را به نمایش گذاشتیم. در پرواز من و «بیلیایوف» به دلیل آن که باید راهپیمایی فضایی انجام می‌دادیم از لباسی استفاده کردیم که کاملا غیرقابل نفوذ بود.

.

- در عکس‌ها و فیلم‌های به جا مانده از شما و «بیلیایوف» بعضی کادرها وجود دارد که چهره‌تان چندان خندان نیست. چرا؟

لئونوف: مشکلات فراوان بود. یک ماه قبل از سفر ما به فضا،  یک ناو بدون سرنشین به اسم «کاسموس 57» به مدار زمین پرتاب شد که در حقیقت نمونه‌ی سفینه‌ای بود که باید ما را می‌برد. در آغاز همه چیز طبیعی به نظر می‌رسید، اما بعد از دور دوم، ناو ناپدید شد و از آن هیچ علامتی به گوش نمی‌رسید. حتی رادارهای ضدموشکی که می‌توانستند اشیای مداری را نشان دهند نیز نتوانستند آن را پیدا کنند. بعداً مشخص شد که فرمان مربوط به اتاقک مخصوص راهپیمایی را از 2 مرکز به طور همزمان فرستاده بودند. در نتیجه‌ی رسیدن همزمان این دو فرمان، گیرنده‌ی ناو به غلط دستور فرود به طرف زمین را داده و چون در منطقه‌ی برنامه‌ریزی نشده فرود می‌آمد (برای آن که سفینه در خاک بیگانه فرود نیاید)، سامانه‌ی انفجار خودکار، ناو را منفجر کرد! کارالیوف به ما گفت: "یا باید ریسک کنیم، یا 6 تا 8 ماه منتظر ناو جدید باشیم تا آن را به شکل بدون سرنشین برای جمع‌آوری اطلاعاتی که از دست داده‌ایم پرتاب کنیم و سپس شما را به فضا بفرستیم. و بعد از آن‌ها پرسید: "به نظر شما چه باید کرد؟"

آمریکایی‌ها عملاً برای انجام عملیات مشابه آماده بودند. کیهان‌نورد آن‌ها در ناو «جمینی» می‌توانست درِ آن را باز کند، دستش را بیرون ببرد و به عنوان «نخستین راه‌پیمایی در فضا» نام خود را به ثبت برساند. هر دو جواب دادیم: "ما همین الان کاملاً آماده پرواز هستیم. مواردی را که لازم بوده طی کرده‌ایم و از نظر روحی آماده‌ایم. می‌توانیم این عملیات را انجام دهیم و فکر می‌کنیم باید طبق برنامه به فضا برویم."

یک روز «کارالیوف» ما را احضار کرد و ضمن صحبت درباره این سفر ناگهان از بیلیایوف پرسید: "اگر لوشا (خودمانی اسم الکسی در زبان روسی) بعد از راهپیمایی در فضا نتوانست وارد اتاقک شود تا برگردد چکار می‌کنی؟" بیلیایوف جواب داد: "در تمرین‌ها این وضعیت را در هواپیما انجام داده‌ایم. مثلاً تمرین کرده‌ایم که اگر بیهوش شد چطور او را به داخل ناو  ببرم." کارالیوف خیلی صریح پرسید: "اگر نتوانستی او را برگردانی، می‌توانی او را همراه با اتاقک در فضا رها کنی؟"
بیلیایوف لحظه‌ای مردد ماند و بعد گفت: "غیرممکن است. من این کار را نمی‌کنم." کارالیوف به فکر فرود رفت و بعد گفت: "پاشا (خودمانی اسم پاول در زبان روسی) تو برای این سفر آماده نیستی، برو."

بیلیایوف بعد از درنگی یک دقیقه‌ای با صدایی خفه گفت: "اگر لازم باشد می‌توانم این کار را بکنم." کارالیوف گفت: "ممنونم." و مکالمه تمام شد! طبیعی است که در این شرایط ما نمی‌توانستیم خیلی خوشحال باشیم.

.

- سفر چگونه آغاز شد؟

لئونوف: ما در 18 مارس 1965 از «پایگاه فضایی بایکونور» به فضا پرتاب شدیم. برای بالا بردن روحیه‌ی ما، آن روز کارالیوف و «گاگارین» هم با ما تا پای سکو آمدند. مشکلات درست بعد از پرتاب شروع شد. ناو به جای آن که در مداری به ارتفاع 300 کیلومتر قرار بگیرد، به دلیل اشتباه در محاسبه، به مداری در ارتفاع 500 کیلومتری رفت، یعنی درست زیر «کمربند تشعشع وان آلن».

.

ما در 18 مارس 1965 از «پایگاه فضایی بایکونور» به فضا پرتاب شدیم

.

اما این خطرناک‌ترین وضعیت سفر نبود. میزان سوخت سفینه کم شده بود و موتور محرکه تا مدتی منظم کار نمی‌کرد. ما هر چه می‌توانستیم انجام داده بودیم. نمی‌دانستیم مشکلات بعدی چه خواهند بود. حدود یک ساعت پس از پرتاب، دستور آغاز عملیات راه‌پیمایی داده شد. من فشار هوا را تقلیل دادم. خوب می‌فهمیدم که الان در کل کابین سفینه اکسیژن خالص جریان دارد، دیگر هیچ ازتی وارد بدن نمی‌شود و اگر اتفاقی بیفتد، خون من به جوش خواهد آمد و دیگر از هیچ کس کاری برنخواهد آمد. سپس به داخل اتاقک راه‌پیمایی رفتم و بعد از بسته شدن در ورودی به داخل ناو و تخلیه هوای اتاقک، در دوم را باز کردم و به راه‌پیمایی فضایی دست زدم. پاول بیلیایوف در این زمان با رادیو به سراسر جهان اعلام کرد: «توجه! توجه! انسان به فضای باز کیهانی گام نهاد، انسان به فضای باز کیهانی گام نهاد.»

.

توجه توجه انسان به فضای باز کیهانی گام نهاد انسان به فضای باز کیهانی گام نهاد

.

- در چنین فاصله‌ای از زمین و شرایطی این گونه، دل شیر می‌خواهد که انسان از سفینه هم بیرون بیاید و در فضا راه‌پیمایی کند...

لئونوف: البته ترس دارد. اما به هر حال این کار باید انجام می‌شد. دانشمندان به این نتیجه رسیده‌اند که فضانوردان ویژگی احساسی و روانی خاصی دارند که انسان‌های معمولی ندارند و آن را درک نمی‌کنند. این موضوع ثابت شده که فضانوردان در شرایط بسیار بد - حتی جسمی مثل ناراحتی معده حاد - در فضا کار و زندگی می‌کنند.

.

- انسانی وقتی که بداند ممکن است خون در رگ‌هایش به جوش بیاید، چه احساسی دارد؟ عرق بدنش او را خنک نمی‌کند؟

لئونوف: خنک؟ آن قدر گرم و داغ بود که من در پایان راه‌پیمایی 6 کیلو وزن کم کرده بودم. عرق از تمام بدنم سرازیر بود، به طوری که مجبور بودم با دستکش مرتب چشم‌هایم را پاک کنم. عرقی تلخ مثل زهر. حرارت بدنم به 2/38 رسید. من برای انجام راه‌پیمایی تنها 60 لیتر اکسیژن داشتم که آن هم از طرق کابلی که به لباسم وصل بود به من می‌رسید. سکوتی مطلق اطرافم را گرفته بود. من صدای تنفس، حتی صدای قلب خودم را می‌شنیدم. در این زمان بود که ناگهان صدایی به گوشم رسید: توجه ! توجه! انسان وارد فضای آزاد کیهانی شد و در حال شنا در فضا است!

.

سکوتی مطلق اطرافم را گرفته بود و من صدای تنفس و حتی صدای ضربان قلب خودم را می شنیدم

.

این صدای گوینده‌ی رادیو مسکو بود که خبر راه‌پیمایی مرا به اطلاع مردم می‌رساند. بعد از آن صدای برژنف را شنیدم که می‌گفت: "الکسی، اعضای کمیته مرکزی حزب دور هم جمع شده‌ایم و انتظار بازگشت تو را می‌کشیم. مراقب باش و سالم برگرد."

.

- راه‌پیمایی شما چقدر طول کشید و چطور برگشتید؟

لئونوف: من 12 دقیقه راه‌پیمایی کردم. دقایق آخر باز هم مشکلات خود را نشان دادند و آن پیچیدن بندنافی بود که مرا به سفینه متصل می‌کرد و لوله‌ی اکسیژن و سیم‌های مخابراتی از درون آن می‌گذشت. برای بازگشت به داخل اتاقک هم مشکل پیدا کردم. لباسم باد کرده بود و نمی‌توانستم خود را از دریچه‌ی آن عبور بدهم. مجبور شدم فشار هوا را پایین بیاورم. بالاخره بعد از تلاش زیاد خودم را به داخل سفینه رساندم. در این موقع آن قدر عرق در پوتین‌هایم جمع شده بود که شما باور نخواهید کرد. در خروجی را بستیم، اما کاملا چفت نشده بود به همین دلیل فشارهای داخل ناو بالا و بالاتر می‌رفت و بالاخره به 460 رسید. وسایل برقی زیادی در سفینه کار می‌کرد و یک جرقه‌ی کوچک می‌توانست انفجاری را بوجود آورد که ما به مولکول تبدیل شویم! حالا وضع روحی ما را درک کنید. سرانجام، این مشکل هم حل شد و برای بازگشت از این سفر پر دردسر آماده شدیم. دکمه‌ی دستگاه بازگشتِ خودکار را فشار دادیم. هیچ واکنشی دیده نشد: دستگاه کار نمی‌کرد! هدایت دستی ناو کاری بود که درصد احتمال بسیار ناچیزی برای آن در نظر گرفته بودند. به همین دلیل باید در وضعیت عجیب و غریبی قرار می‌گرفتیم.

.

ما پیشدستی کردیم و با انجام تغییراتی در وستوک آن را به سفینه ای 3 نفره تبدیل کردیم

.

من از جای خود بلند شدم و بر روی بی‌سیم دراز کشیدم، پاشا برعکس دراز کشید و من با دست‌هایم پاهای او را گرفتم. آنوقت او موتور سفینه را روشن کرد. وقتی کارمان با موتور تمام شد به جای خودمان برگشتیم که در وضعیت مناسب برای فرود باشیم. طبق برنامه، باید بخش فرودی از قسمت موتوری جدا می‌شد، اما این اتفاق هم نیفتاد. ناگهان تکان سختی خوردیم و مثل وزنه‌ای که رها شده باشد شروع کردیم به چرخیدن. چشم هایمان از فشاری که به ما وارد می‌آمد یک کاسه خون شده بود. پاشا کنترل کار را به دست گرفت و ما هشتمین بحران را هم پشت سرگذاشتیم. سفینه وارد جو شده بود و ما از این که بالاخره داریم به خانه بازمی‌گردیم خوشحال بودیم، اما هنوز اعتماد نداشتیم سالم به زمین برسیم. سفینه ما به جای قزاقستان در جنگل‌های "پرم" به زمین نشست. هیچ کس بطور دقیق نمی‌دانست ما کجا هستیم. خودمان هم از محل دقیق فرود اطلاع نداشتیم. تنها می‌دانستند که ما سالم بازگشته و در نقطه‌ای در جنگل‌های پرم فرود آمده‌ایم. ما از طریق یک رادیوی مخصوص علامت کمک می‌فرستادیم اما محل ما آن قدر دورافتاده بود که هیچ رادیویی آن را نمی‌توانست بگیرد. بعد از ساعت‌های طولانی بالاخره با فداکاری یک نفر در آن منطقه که بطور قاچاقی یک رادیو برای خودش ساخته بود و خطر زندان رفتن را به جان خرید (در دوران شوروی رادیوها تنها در باندهای سخن‌پراکنی می‌توانست امواج را دریافت کند و داشتن رادیو خارج از آن محدوده‌ی امواج ممنوع بود)، بعد از سه روز محل فرود ما را پیدا کردند. اما در مطبوعات آن موقع خبر بازگشت چنین چاپ شده بود: «فضانوردان ما در حال حاضر در ویلای شورای ملی در نزدیکی پرم در حال استراحت هستند.» البته نه در آن زمان و نه تا کنون چنین ویلایی وجود خارجی نداشته است.

.

ما از طریق یک رادیوی مخصوص علامت کمک می فرستادیم اما محل ما آن قدر دورافتاده بود که هیچ رادیویی آن را نمی توانست بگیرد

.

- چطور ممکن است آدمی که این همه مکافات کشیده باز هم آرزوی سفر به فضا داشته باشد؟

لئونوف: همان طور که گفتم، در آن روزگار و در جنگ سرد بین شوروی و آمریکا،  ما انجام چنین ماموریت‌هایی را وظیفه‌ی میهنیِ خودمان می‌دانستیم. دوم این که عنوان حرفه ما «فضانوردِ آزمایش‌گر» بود. ما به قول گاگارین، «پیش‌گامان و طلایه‌داران» بودیم و برای طلایه‌دار، خطر کردن امری عادی است.

.

در آن روزگار جنگ سرد بین شوروی و آمریکا ما انجام چنین ماموریت هایی را وظیفه ی میهنی خود می دانستیم

.

- خوب بعد از چنین وضعیت خطرناکی ظاهرا باز هم توبه نکردید و کنار نرفتید؟!

لئونوف: البته! بعد از یک سال من به عنوان فرمانده‌ی نخستین گروهی که باید به ماه سفر کنند، انتخاب شدم و تمرین‌های سختی را شروع کردیم. ما با جدیت آماده‌ی این سفر شدیم و توانایی آن را هم داشتیم. قرار بود 6 ماه قبل از آمریکایی‌ها به ماه برسیم. اما، متاسفانه، مرگ «سرگئی کارالف» و به دنبال آن مشکلات فنی موشک بالابرنده و مسایل دیگر همه چیز را به کلی بر هم زد.

.

- و آمریکایی ها به ماه پرواز کردند؟

لئونف: بله. به این ترتیب آمریکایی‌ها جلو افتادند و برنامه‌ی سفر به ماه بدون این که رسانه‌ای شود، به طور کلی لغو شد! به دنبال این تغییرات، گروه ما را به بخش ایستگاه‌های فضایی منتقل کردند. من به عنوان فرمانده گروه با «کوباسف» و «کلودین» برای این سفر 2 سال آموزش و تمرین داشتیم. اما 3 روز قبل از پرتاب، کوباسف دچار عفونت ریوی شد. اجازه‌ی پرواز به او ندادند. به جای او «ولادیسلاو ولکوف» را گذاشتند. ظاهرا ولادیسلاو دوست داشت با گروه خودش به فضا برود. او به «واسیلی میشین» که به جای کارالیوف نشسته و همه‌کاره‌ی امور فضایی بود گفت که نمی‌تواند با من کار کند. خلاصه 11 ساعت مانده به پرتاب، گروه کاملا عوض شد و اعضای علی‌البدل جای گروه اصلی را گرفتند. روز بعد «پاتسایوف»، «ولکوف» و «دابروولسکی» به فضا پرتاب شدند.

.

- و زنده برنگشتند...!؟

لئونوف: متاسفانه بله. آنها بعد از 23 روز اقامت در ایستگاه مداری «سالیوت-1» و شکستن رکورد 18 روزه فضانوردان «سایوز-9» به زمین برگشتند. من در زمان فرود سفینه آنجا بودم. وقتی که در سفینه را باز کردیم با مرده‌ی آن‌ها روبرو شدیم.

.

- به راستی آنها چطور کشته شدند؟

لئونوف: در سفینه دریچه‌ی کوچکی وجود داشت که فضانوردان بعد از فرود در صورت دلخواه آن را باز می‌کردند تا از هوای تازه استفاده کنند. این دریچه به صورت لولایی باز می‌شد. ساچمه‌های این دریچه خوردگی پیدا کرده بود و در زمان بازگشت، کمی باز شده بود. همین منفذ کوچک هوای داخل سفینه را به بیرون کشید. دابرولسکی تلاش زیادی کرده بود که منفذ را ببندد. از جایش بلند شده و بارها به دور خود چرخیده بود اما موفق نشد. آنها تقریبا 18 دقیقه با مرگ مبارزه کردند ولی نتوانستند کاری انجام دهند. بدن‌شان هنوز گرم بود. ما آن‌ها را در محل فرود تنفس مصنوعی دادیم. حتی پزشکان جراح تلاش کردند لخته‌های خون را با برش شاهرگ برطرف کنند، شاید نجات یابند، اما متاسفانه نتیجه‌ای نداد. خون آنها کاملاً لخته شده بود.

.

الکسی لئونف در 30 مه 1934 در لیستویانکا روسیه به دنیا آمد

.

درباره الکسی لئونوف

الکسی لئونوف در 30 مه 1934 (برابر با 9 خرداد 1313) در لیستویانکا روسیه به دنیا آمد. نخستین سال‌های زندگی وی مصادف با جنگ ‏جهانی دوم و درگیری با نازی‌ها بود. در آن زمان زندگی برای او و افرادی مثل او به سختی می‌گذشت. مشکلات ‏جنگ و کمی سن موانع بی‌شماری را در راه پیشرفت وی ایجاد کرده بود؛ اما لئونوف با پشتکار فراوانی که داشت به ‏تحصیل ادامه داد و پس از طی مراحل دبیرستان به نیروی نظامی شوروی پیوست. در 1960 جزو اولین گروه کیهان‌‏نوردان شوروی انتخاب شد و نخستین پرواز خود را پس از 5 سال تمرین با «واسخود-2» به همراه «پاول بیلیایف» انجام داد. ‏طی این سفر بود که لئونوف، در حالی که با یک طناب به سفینه متصل بود؛ از آن خارج شده و اولین راه‌پیمایی بشر را ‏در فضا انجام داد.‏ وی پس از این سفر دوره‌ای را نیز در دانشگاه هوایی ژوکوفسکی گذراند.‏
دومین سفر فضایی وی در 15 ژوئیه 1975 به همراه «والری کوباسف» انجام شد. طی این سفر ناو کیهانی «سایوز-19» و ‏سفینه آپولو (به سرنشینی براند ، اسلیتن و استافورد) در فضا به هم ملحق شده و پنج فضانورد شوروی و آمریکا با ‏یکدیگر ملاقات نمودند. این پرواز 6 روز طول کشید.‏
وی در 26 ژانویه 1982 از کیهان‌نوردی کناره‌گیری کرد. لئونوف نقاش نیز هست و مراحل سفرهای فضایی خویش ‏را بعداً بصورت تابلو درآورده و در اکثر مطبوعات به صورت عکس‌های حقیقی و یا تخیلی چاپ می‌شود. او ‏یازدهمین فضانورد شوروی، نخستین فضانورد نقاش و نخستین انسانی است که در فضا راهپیمایی کرده و جمعا 7 ‏روز و 33 دقیقه از عمرش را در فضا گذرانده است‏.

.

الکسی لئونف نقاشی هم می کند و مراحل سفرهای فضایی خویش را به صورت تابلو درآورده

.

.

منابع:

وسخود-۲

الکسی لئونوف

پروژه آزمایشی آپولو-سایوز

پروژه جمینی

ایسنا

ویکی انگلیسی

.

.

مطالب مرتبط:

محبوب‌ترین شیی در موزه‌ی نیکسدورف

.

.

www.etesalkootah.ir ||   2019-03-18 © 

2015 www.etesalkootah.ir  © All rights reserved.

تمامی حقوق برای www.etesalkootah.ir محفوظ است. بیان شفاهی بخش یا تمامی یک مطلب از www.etesalkootah.ir در رادیو،  تلویزیون و رسانه های مشابه آن با ذکر واضح "اتصال کوتاه دات آی آر" بعنوان منبع مجاز است. هر گونه  استفاده  کتبی از بخش یا تمامی هر یک از مطالب www.etesalkootah.ir در سایت های اینترنتی در صورت قرار دادن لینک مستقیم و قابل "کلیک" به آن مطلب در www.etesalkootah.ir مجاز بوده و در رسانه های چاپی نیز در صورت چاپ واضح "www.etesalkootah.ir" بعنوان منبع مجاز است.

.